- موجودی: موجود
- مدل: 201809 - 108/8
- وزن: 0.38kg
حافظ حافظه ماست
نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 384
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
«دیوان حافظ یعنی حافظ و حافظ واقعی تاریخی ـ ادبی، از شدت محبوبیت و دلاویزی ششصدساله گویی جایگاهی اساطیری و فراـ واقعی و البته بهحق، فراتاریخی /ادبی یا فرا تاریخِ ادبی یافته است و در یک کلمه تافتهای جدا بافته است. اینگونه همنشین دل یک ملت، و بلکه ملل و اقوام ایرانی بودن، پیشتر از او، برای فردوسی، نظامی، و دریغاگویانه عرض کنم که خاقانی با آن مقام و شعر و شخصیت شامخ، شاعر بزرگی است، اما برای شاعران و سخنشناسان و ادبپژوهان، و همین است که جز دو ـ سه شعر از دیوان او، و جز مثنوی تحفةالعراقین، چیزی از او در خاطر من و شما و ما و خاطره قومی همگیمان زنده نمانده است.
مولوی و سعدی مقامی شبیه به حافظ یافتهاند، اما شبیهترین هنرمند و اندیشهور ژرفاندیش و جانبینِ جهانبین خیام است که به قول شبلی نعمانی، ادبپژوه بزرگ و معاصر پاکستانی، صاحب کتاب مهم شعرالعجم، که آمیزهای از تاریخ ادبی، تذکره، و نقد شعر بهمعنای نوین این کلمه است، در همین کتاب میگوید: شعر/غزل حافظ، شرح و حاشیه بر شعر خیام است. و با نابغه خواندن خیام یا حافظ یا هر کسی، فقط میتوان جلب توجه اهل نظر کرد (قطعنظر از عامه مردم که تصورشان از نابغه تصدیقی بلاتصور است). اینکه بگوییم ابنسینا و اِینشتَین (که به غلط در افواه مردم ما اَنیشتن تلفظ و حتی کتابت میشود) نابغه بودهاند، فقط همینقدر معنی میدهد که آنان هوشمند و دانشمند بودهاند. اما این تعریف /تصور، نارس و نارسا و نارسانا است، و کلیگویی است.
حافظ حافظه ماست، جدیدترین اثر از میان دوازده اثر بها الدین خرمشاهی در زمینه حافظ پژوهی ، متشکل از چهارده بخش یا مقاله مستقل و در عین حال به نوعی پیوسته است. در فصل فرعی« حافظ حافظه ماست» به شرح این تعبیر و برداشت یونگی پرداخته شده، که حافظ در فرهنگ ما و فرهنگ ما در حافظ چگونه به صورت پیش- زمینه ای تاریخی و فرهنگی و حتی فرا- تاریخی و اسطوره ای ، نقش کا نونی دارد و دهها نمونه از«اعیان ثابته»(آرکه- تایپ) که از دوردستهای تاریخ و فرهنگ ما در ذهن و زبان او رسوب و از آنجا در ذهن و زبان ما نفوذ ذکر کرده ، باز نموده شده است.
حافظ آیینه دار خاطره قومی و سخنگوی نا خود آگاه جمعی ماست. بلند ترین بخش این کتاب طنز حافظ است که با ارائه شواهد بسیار، علاوه بر طنز جمله ای و تک بیتی ، از طنز موقعیت و طنز ساختاری نیز که حاکم بر کل فضا و لفظ و معنای غزل است، سخن می گوید.
پنج مقاله /بخش اول تماماً قرآنی است و به ربط و پیوند و تأثّر شعر و شخصیت حافظ از قرآن کریم اختصاص دارد. مقاله اول و دوم نو نوشت است. اما سه مقاله دیگر صورت اولیهشان در آثار دیگر یا مقالات نگارنده آمده بوده، در اینجا برای آنکه همه قرآنپژوهی ـ حافظپژوهیها یکجا و یک کاسه در کتابی گرد آید، صورت نو ویراسته آنها دنبال هم آمده و جمعاً در حدود یک سوم کتاب حاضر را تشکیل میدهد.
مقاله /بخش ششم «حافظ در فرهنگ ما و فرهنگ ما در حافظ» نام دارد و اجمالا نشان میدهد که حافظ چگونه این جایگاه و پایگاه بلند را در فرهنگ و زندگی و هنر و ذهن و زبان ما ایرانیان پیدا کرده است. زیر ـ بخش «حافظ حافظه ماست» برداشتی یونگی است و شرح این معناست که دیوان حافظ زندگینامه جمعی و خاطرهنامه قومی ماست و اعیان ثابته فرهنگی که دهها قلم و نوع و سنخ از آن بر شمرده شده از دوردستهای تاریخ و فرهنگ ما در درون ـ لایهها و ژرف ـ ساختهای شعر بطن در بطن او تراویده و تبلور یافته است.
مقاله /بخش هفتم «چگونه با حافظ انس بگیریم؟»، به سادگی، شیوه غلبه بر مشکلی فراگیر و گسترده را شرح میدهد و به تناسب موضوع، مهمترین مراجع و متون حافظپژوهی را، به اجمال معرفی میکند. مقاله /بخش هشتم «طنز حافظ» است و مفصّلترین مقاله /بخش این کتاب است. علت تفصیل این بخش، یکی آوردن نمونههای بسیار از انواع شواهد طنزآمیز حافظ است؛ و دیگر از نقدِ تعریف و نظرگاه استاد عالیقدر، ادبشناس و ادیب هنرمند معاصر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، درباره طنز. بحث ما تکمیلی است، نه جدلی. نیز تعدیلکننده است. فیالمثل ایشان فرمودهاند همه طنزهای حافظ ربط به دین /شریعت دارد. خرمشاهی با آوردن دهها نمونه نشان داده که به احتیاط نزدیکتر است اگر بگوییم که عمده و نخبه طنز حافظ چنین وصفی را دارد.
مقاله /بخش نهم «آیا حافظ شیعه است؟» نام دارد و پاسخ نگارنده پس از طرح بیطرفانه ادله و شواهد تسنّن و تشیع حافظ، این است که حافظ مانند سعدی و مولانا که جایگاه بیمانندی در دل و محفل و منزل ما ایرانیها دارد، اهل سنت است اما با گرایشهای شیعی پیدا و پنهان، که همه بازنموده شده است. مقاله /بخش دهم «عشق در شعر و شناخت و شخصیت حافظ» است و نشان میدهد که همه عاشقانههای حافظ، عارفانه نیست و از محبوب یا معشوق ادبی (همانند می ادبی) نیز که اصطلاح نگارنده است، سخن میگوید و سه گونه عشق و معشوق درهم تنیده را مانند سه گونه می، در شعر او باز میشناسد.
مقاله /بخش یازدهم «عرفان حافظ» است و تعدیلکننده نظرگاه افراطی (عارفانگاری حافظ تا مرز انسان کامل) و تفریطی (که عرفان حافظ را همچون شطرنج، ابزاری، ولو ابزار هنری، میداند) و گرایش به این نظر را معقولتر و مقبولتر میداند که حافظ در عین آنکه نظراً و علماً و عملا اهل عرفان بوده، صوفی اهل خرقه و خانقاه، یا عارفی راسخ و شامخ همانند سنایی، عطار و مولانا، یا ابنعربی و شاگردان بزرگش و حتی شیخ محمود شبستری نیست. مقاله /بخش دوازدهم «حکمت و فلسفه در شعر حافظ» است و نشان میدهد که تلمیحات فلسفی حافظ کماهمیت است و اینکه فیلسوف حرفهای نیست، کسر شأنی برای او نیست؛ آنچه مهم است، ژرفاندیشی و زندگیاندیشی اوست. اندیشهورز زیبایی آفرینِ نویاب و نوگو و نوجو، نایاب است نه فیلسوف حرفهای که اندیشهاش از زندگیاش و از زندگی دیگران، گسسته است. حال آنکه در حدود یکصد بیت ژرفاژرف در دیوان حافظ، همچون مروارید ناسفته هست "که شمهای ز بیانش به صد و لااقل یک رساله برآید."
مقاله /بخش سیزدهم «واقعنمایی در شعر حافظ» نام دارد با عنوانی فرعی: «شعر در کجا وجود دارد؟» که بحثی ساده، اما در معرفتشناسی (اپیستمولوژی) شعر است و اینکه بسی از معنای شعر، مقهور افق فرهنگی زمانه هر زمانهای واقع میشود و هر خوانش و خواندنی، به درجهای استقلال طبیعی و درجاتی از اعتبار دارد. مقاله /بخش چهاردهم درباره «فال حافظ» است با ارائه بعضی شواهد تکاندهنده و بحثی درباره حقیقت یا مجاز فال حافظ. حقیقت داشتن و حقانی بودن و صادق بودن دهها فال را نمیتوان حمل بر حسن اتفاق کرد یا اتفاقی دانست؛ اما چگونگی و چیستی این واقعیت را به زبان اصالت طبیعی یا تعقلی ـ انتقادی نمیتوان بیان کرد. حاق بسیار حقیقتها نیز پذیرفتنی است، نه اثبات کردنی. هماکنون در فرهنگ بشری بسی پدیدهها هست، مانند پیشگویی و رؤیای صادقه که توجیه علمی ـ عینی و حتی عقلی ندارد؛ اما فقدان نظریه توجیهکننده، نمیتواند انکارکننده واقعیت و پاککننده صورت مسئله باشد.