- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 144545 - 92/7
- وزن: 0.30kg
حاجی بابا میرغضب
نویسنده: اسماعیل محلاتی
تصحیح : هارون وهومن
ناشر: آشیان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 160
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
این کتاب نوشته ی اسماعیل محلاتی٬مترجم دربار ناصرالدین شاه قاجار است.
"موضوع این کتاب، روایت داستانی از دوره قاجار است. رمان حاضر را میتوان از نخستین تجربههای رماننویسی در عصر ناصرالدینشاه قاجار برشمرد. در این کتاب، نگارنده با استفاده از زاویه دید اول شخص و گاه دانای کل (سوم شخص) به روایت داستانی از زندگی دختری به نام «زینب کرد» و مردی با عنوان «حاجی بابی نسقچی» پرداخته است. وی در ضمن شرح ماجراهای زندگی زینب و نسقچی، اطلاعاتی از اوضاع دربار، و رفتارشناسی مردم ایران در دورهی قاجار را در اختیار مخاطب قرار داده و ظلم و ستم عصر قاجاری را نیز در لفافه بیان مینماید.
...قلیان را تازه کرد٬ داد به من. همینطور که میکشیدم٬ زن وزیر آمد که برود. زینب به خاطرم آمد. دیگر نتوانستم بکشم. آه سردی از دل پر درد کشیدم و سوار شدم.
چون روز پیش از نورجهان شنیدم که فرستادندش یه عمارت تابستانی که واقع است در پایین کوهی که بیرون دروازه قزوین است٬ که در آنجا مشق رقاصی و خوانندگی بکند؛ و شاه فرموده است که تا وقت مراجعت باید خوب و کامل باشد.
همین طور که میرفتم٬نتواستم خودداری بکنم و نگاه به طرف عمارتی که زینب در آنجا بود نکنم. اگر وقت دیگر بود٬محال بود که پای عمارت نروم٬ بلکه دفعه ی دیگر زینب را ببینم و او مرا ببیند٬لکن چون این همه بی وفایی را از او دیدم٬ اعتنایی نگذاشتم...
اینقدر از این حرفها زد، كه وقتی كه میخوابیدم، به جز فلك و چوب، چیز دیگری در خواب نمیدیدم. روزها چوب میگرفتم و مشق چوب زدن میكردم؛ چنان استاد شده بودم، كه اگر میگفتند به هر یك چوب كه میزنم، یك ناخن را بیندازم، قادر بودم. اول، ذات من چنین نبود كه «مردمآزاری» بخواهم بكنم. خودم تعجب داشتم كه چهطور شد كه یك دفعه مثل شیربیشه «درنده» و «مردمآزار» شدم. هیچكاری نداشتم، مگر گوش و دماغ بریدن، چشم كندن، آدم تیكهتیكهكردن و در تنور، آدم پخته كردن.