- موجودی: موجود
- مدل: 197814 - 83/2
- وزن: 0.30kg
چرا درمانده ایم؟
نویسنده: حسن نراقی
ناشر: کتاب آمه - اختران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 155
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 ~ 1381 - دوره چاپ: 22 ~ 5
مروری بر کتاب
مشکلات اجتماعی در همهی جوامع بشری وجود دارند؛ مسائلی که میزان و موضوعشان بر پیشرفتهای فرهنگی و گاهی صنعتیتاثر میگذارد. هر کشوری برای ارتقاء شرایط جامعهی خود باید ریشه و علت معضلات را پیدا کند، راهکارهای بهبودِ وضعیت موجود را ارائه کرده و برای رسیدن به شرایط دلخواه تلاش کند. شرایط مطلوب اجتماعی دغدغهایست که مردم، دولت و حکومت را درگیر میکند. حسن نراقي در کتاب جامعه شناسی خودمانی با کلمات واضح و روشن خود، معضلات جامعهی ایران را بیان میکند.
وی معتقد است بخش بزرگی ازمسائل اجتماعی به دلیل حل نشدن دغدغههای ذهنی افراد با خودشان بهوجود میآیند، گسترده میشوند و به جامعه نفوذ میکنند. مسائلی مثل روراست نبودن آدمها با خود و جهان اطرافشان باعث میشود افراد یک اجتماع بسیاری از فعالیتهایشان را با پنهانکاری و ظاهرسازی انجام دهند، حقیقت را نادیده بگیرند و کمبودهای هویتی را با شعارزدگی و قهرمانپروری جبران کنند.
او در آخر، جملهای تامل برانگیز بیان میکند: «قبلاً به این نتیجه رسیده بودم که نخست بدون رودربایستی با خودمان، واقعیات خودمان را حداقل برای خودمان روشن کنیم، و به روی خودمان بیاوریم؛ این را در این نوشته، با بضاعت محدودم... روی کاغذ آورده ام؛ دیگران هم همین را از زوایای ریزتری بررسی کنند تا اول بدانیم چگونه هستیم، بعد برگردیم ببینیم چرا این شدیم؟ و در مرحله سوم با تصمیم قاطع و آگاهانه به تدریج به دنبال اصلاحش برویم.»
...تولستوی، این بزرگ مرد پهنه انسانیت، سخنی دارد با این مضمون: باید از گفتنیهایی گفت كه احتمالا بسیاری آن را میدانند ولی جرئت ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند. بنابراین اگر ابراز شرمساری و بینظریام را درباره كلمه ‹‹جرئت›› بپذیرید باقی خواهد ماند حرفهایی كه هم من میدانم و هم به احتمال خیلی زیاد شما، و قصد نهایی این كتاب نیز تنها مروری است بر همین حرفها، حرفهایی درباره خودمان، درباره جامه ایرانی و یا به عبارتی درد دلی است خودمانی.
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که برماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با کس نسگالیم
ازخویش بنالیم که جان سخن این جاست
از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست