- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 169788 - 98/3
- وزن: 1.20kg
جامع الحکمتین
نویسنده: ناصر خسرو قبادیانی
به کوشش : محمد معین , هانری کربن
ناشر: طهوری
زبان کتاب: فارسی - فرانسه
تعداد صفحه: 556
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
جامع الحکمتین ؛ شرحى است از قصيده هاى از احمد بن حسن جرجانى كه ناصرخسرو به درخواست على بن اسد، حاكم بدخشان، آن را شرح كرده است. او از حاكم بدخشان با عناوینی ستایش می کند که همه «علمی» هستند، تعابیری که نشان می دهد، حساسیت اصلی ناصر خسرو علم است.
وی او را مردى «بيدار دل و هشيار مغز و روشن خاطر و تيز فكرت و دوربين و باريك انديش و صايب رأى و قوى حفظ و پاك ذهن و پسنديده خو» ياد كرده است. جامع الحکمتین، در اصل شرح آن قصیده است، اما به دلیل آن که آن اشعار بخشی در الهیات و قسمت بیشتری در طبیعیات است، کتاب تبدیل به یک اثر فلسفی در هستی شناسی و جهانشناسی شده است.
در این کتاب، همه جا، از ارزش تفکر سخن گفته شده، از تحلیل فلسفی معارف و مطالب ستایش شده، و در مقابل از کسانی که پرهیز از فهم دارند و عقل را به کناری مینهند، نکوهش شده است.در آغاز کتاب به «حکمای دین حق و فلسفه» به دید مثبت نگاه شده و همانجا نشان داده شده است که وی طرفدار تلفیق فلسفه و دین است، امری بس مهم که یکی از اساسی ترین نظریات و همزمان معضلات فلاسفه متدین و متکلمان فیلسوف در دنیای اسلام است و این بار باید با نظر یک حکیم برجسته اسماعیلی آشنا شد که همزمان طرفدار فلسفه و دین است و به علاوه از تأویل و روش باطنی گری هم برای حل معضلات استفاده می کند.
برای ناصرخسرو، آن اندازه علم و جهل اهمیت دارد که آنها را مصداق اصلی عدل و ستم می داند. از نظر او عالم کردن مردم، بزرگترین عدلی است که رخ مینماید، زیرا که «جهل ستمی ظاهر است» و در واقع «جاهل را به علم رسانیدن، بزرگتر عدلی است». وی با ستایش «نطق» در نفس و این که این امر سبب تقدم مردمان بر عالم، و تسلط آنان بر «زمین و آب و هوا و حیوانات زمینی»و نیز ابزاری برای بکار بستن منافعاشان است از کسانی انتقاد می کند که «سلاّری دین» می کنند و گویند: «كه هر كه گويد: من بدانم كه سقمونيا طبيعت مردم را نرم كند، يا بدانم كه سكنجبين مر صفرا را بنشاند، او كافرست! جهل ازين قوىتر چگونه باشد؟».
وی خواسته آدمی را دانستن از حقیقت اشیاء و چرایی آنها می داند و این حق یعنی «دانستن» را حق طبیعی برای نفس آدمی می شمرد: «هر نفسى از نفسهاء مردم همى خواهد كه بداند كه چرا آسمان گردانست، و زمين استاده است، و چرا آفتاب هميشه روشنست، و چرا ماه گاهى زيادتست و گاهى ناقص، و گاهى پيداست و گاهى پنهان، و چرا خاك سخت است و آب نرم، و چرا كلوخ بآب بياغارند نرم شود، و سنگ و آهن بياغارند نرم نشود، و چرا كلوخ كو بآب همى نرم شود بآتش همى سخت شود و سنگ گردد و باز سنگ و آهن كه بآب همى سخت شوند بآتش همى نرم شوند و جز آن چيزها كه آن همى بينند و همى ندانند كه چرا چنانست؟».
به نظر وی این خواست خداوندی و احساسی الهی در وجود مردم است که می خواهند بدانند «خداى بدان صنع كه كرده است، مر نفس مردم را همى گويد: بپرس و بدانك چرا چنين است، و گمان مبر كه اين صنع باطلست».بدین ترتیب، دانستن، پرسیدن، و فهمیدن حق طبیعی مردم است. این نکته ای است که اساس حکمت و فلسفه است و اسماعیلیان هم به آن باور دارند. در مقابل، دینداران فقیه، از نظر گروهی هستند که علاقه ای به بروز این احساس از سوی مردمان ندارند: « امروز فقها لقبان دين اسلام همى گويند: اگر كسى گويد «امروز همى از آمدن آفتاب پديد آيد» يا «من بدانم كه كدام ستاره رونده است و كدام ثابت است» او كافرست». چرا چنین میکنند؟ آیا جز این است که آنان «جهل را بر علم گزيدهاند و همى گويند: ما را با چون و چرائى آفرينش كار نيست».