دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

جادوی نهفته

جادوی نهفته
درحال حاضر موجود نمی باشد
جادوی نهفته
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 121074 - 14/6
  • وزن: 0.63kg
0 ریال

جادوی نهفته

نویسنده: شهره وکیلی
ناشر: آسیم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 630
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

... ساعت ده صبح یک روز سرد بهمن ماه، درحالی که برف شب قبل همه جا را سفیدپوش کرده بود، کارگرها اثاثه دو کامیون را که به سختی وارد کوچه شده بودند، به داخل ساختمان می بردند. قطر برف بیش از سی سانتیمتر بود و به آن کوچه باغ، منظره ای دلفریب داده بود.

پرتو مواظب کارگرها بود که اثاثه را به در و دیوار نزنند. راهنمایی شان می کرد لوازم سنگین، مثل یخچال و ماشین رختشویی و ... را در جاهایی که از پیش تعیید کرده بود، بگذارند. قسمتی از اثاثه هم به طبقه بالا می رفت.برادرهایش بیژن و ایرج در کوچه ایستاده بودند و بر کارها نظارت می کردند. پسر بیست ساله اش علاء هم ر طبقه بالا منتظر آن قسمت از اثاثه بود که برای آنجا در نظر گرفته بود.ساعتی بعد وقتی کارگرها کارشان تمام شد، برادر بزرگتر پرتو، با آنها تصفیه حساب کرد و کامیونها رفتند. سپس با ایرج به داخل خانه آمدند. کوهی از اثاثه درهم و برهم در هه جای خانه دیده می شد. ییژن گفت:

- خب، پرتو جان از کجا شروع کنیم؟

پرتو با قاطعیت جواب داد:
- من دیگر با شما کاری ندارم! مهم لوازم سنگین بود که سر جای خودشان قرار گرفتند. شما بروید به کارهایتان برسید.

ایرج گفت: من امروز به شرکت نمی روم. تعارف را بگذار کنار.علاء هم با اعتراض گفت: مامان جان، تا دایی بیژن و دایی ایرج هستند، دست کم پرده ها و لوسترها را نصب کنیم. بیژن به طرف پرده ها رفت و گفت: علاء راست می گوید! از پرده ها شروع می کنیم. آفرین هم قرار است بیاید. صبح باید سری به مدرسه بیتا می زد. باز درس نمی خواند!

پرتو در جوابش گفت: دوران بلوغ را می گذراند. دوران سختی است. زیاد سر به سرش نگذارید.نصب لوسترها و پرده های طبقه پایین تا ظهر طول کشید. سر ظهر، آفرین هم با چند ساندویچ به جمع پیوست. پس از صرف ساندویچ ها و چایی که از فلاسک آفرین خوردند، دوباره مشغول کار شدند. آفرین به آشپزخانه رفت تا سر و سامانی به وضع آنجا بدهد. از پنجره آشپزخانه که به حیاط باز می شد، نگاهش به درخت بزرگ خرمالویی افتاد و گفت: وای چه زیبا! طفلک خرمالوها آن بالا یخ زده اند و طوطیها آنها را نوش جان می کنند.

ایرج با اشتیاق پرسید: طوطی؟

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات