- موجودی: موجود
- مدل: 190106 - 8/3
- وزن: 0.40kg
تنها من
نویسنده: سیمین شیردل
ناشر: پرسمان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 368
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 2 _ 1
مروری بر کتاب
زندگی خوب و مرفه از دید من، از نظر من، از نگاه من که البته هر سه یک معنا دارد این است که توی خونه همه چی در حد کمال وجود داشته باشد و گاهی از ترس این که به ظروف عتیقه و یا مجسمههای بیهویتی که فکر میکنند از زیر خاک در آمده با احتیاط رد بشوی تا مبادا تنهات به چیزی بخورد و تا آخر عمر مدیون شوی چون پول خون پدرشان را بابت آن دادهاند. تو اتاقت راحت نباشی چون روزی دوبار توسط خدمتکار تمیز میشود و نمیتوانی خیلی وسایل خصوصی داشته باشی، یعنی این که یادت نیاید مادرت از شیره جانش برای تو مایه گذاشته، یعنی که حضور فیزیکی پدر و مادرت مهم نیست، مهم زحمتی ست که برای رفاه و آسایشت می کشند و تو قدرش را نمیدانی.
دست پخت مادرت را نچشیده باشی و پدرت همواره در ژست باشد و با فخر به خانه و زندگیش نگاه کند و مدام دستور بدهد، کسی هم نباید مزاحمش شود چون در طول روز فقط دو ساعت در خانه حضور دارد و باید استراحت مطلق داشته باشد. از دید من زندگی مرفه یعنی تو هم جزوی از وسایل خانه باشی و با احتیاط فقط حملت کنن، شکستی هم شکستی با پولشان ترمیمت میکنن...
انگار کسی روی دستم افتاده بود و میبوسید و نوازش میکرد و اشکهایش روی پوست زرد و خشکیدهام چکه میکرد. شاید پدر بود، بارها در خواب بودم او را به این حالت دیده بودم.
صدایش در بغضی ناتمام شنیده میشد:
- منو ببخش. خدایا چی میبینم... چه بلایی سر عزیزم، امیدم، عشقم اومده چرا خدا؟
...نوشتن برای من تنها مشغله ای است که آرامم کرد . سالها دنبال گمشده ای در وجودم بودم بی قرار و بی هدف بودم ... زندگی را آن طور که الان دوست دارم دوست نداشتم تا این که در سال 78 سرانجام با تلنگری از خواب بیدار شدم و حس کردم می توانم رویاهایم را به نگارش در بیاورم و آن زمان بود که عاشق زندگی کردن شدم ...
جادوی نوشتن بی شک اولین معجزه خداوند به بنده اش بوده آن زمانی که می گوید بنویس به نام پروردگارت ... قلم حرمت دارد ... وقتی در میان انگشتان انسان قرار می گیرد نیروی ماورایی آن را پیش می برد که هیچ قدرتی قادر به نگه داشتن آن نخواهد بود ...
آرام دوست داشتنی بود و مهر من را عاشقانه نوشتم تا تلافی کنم و به امشب برسم و با مثل هیچ کس به تجربه ای تازه برسم ... به همین سادگی و در عین حال پیچیدگی های که در لابه لای حسرت های گمشده مرا به بازی می گرفت شاید به همین سادگی