- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 153452 - 39/1
- وزن: 0.20kg
تنها رستاخیز
نویسنده: کریشنا مورتی
مترجم: رضا ملک زاده
ناشر: میترا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 168
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1380 - دوره چاپ: 3
مروری بر کتاب
مراقبه ، گریز ازجهان نیست ؛ کنشی مجزاکننده و خودگرایانه نیست ، بلکه بیشتر ، فهم جهان و شیوه های آنست .
جهان جز خوراک ، سرپناه ، لذات همراه با رنج های بیشمارش ، نمی تواند چیز زیادی به ارمغان آورد .
مراقبه ، گام نهادن به بیرون از این جهانست ؛ فرد باید کاملا بیرون از آن باشد . در این صورت جهان معنایی دارد و زیبایی زمین و آسمان جاودانی خواهد بود .
اندیشه همواره می کوشد که در گستره خودآگاهی خویشتن با کرانه های کوچک و بزرگش، نقطه امنی بیابد. بنابراین اندیشه بی نظمی پدید می آورد. نظم دستاورد اندیشه نیست. هنگامی که بی نظمی پایان گیرد، نظم پدیدار می گردد. عشق نیز در قلمرو اندیشه نیست. عشق را نیز همانند زیبایی نمی توان با قلم مو ترسیم کرد. فرد باید بی نظمی کلی خویش را ترک گوید. او بسیار ساکت شد و در خود فرو رفت. برای وی بسیار دشوار بود که از فروریختن اشک بر چهره اش جلوگیری کند.
خواب به اندازه بیداری اهمیت دارد و شاید حتی مهمتر از آن است. هرگاه در طول روز ذهن هشیار بوده و نفس کنشهای خود را به یاد آورد و پویش های درونی و برونی حیات را مشاهده کند، آنگاه مراقبه شبانگاهان چون برکتی فرا می رسد. ذهن بیدار می شود و از ژرفای سکوت، افسون مراقبه آن چنان شکوفا می شود که هیچ تصوری و هیچ پرواز پرپنداری نمی تواند با آن برابری کند. این مراقبه حتی بدون هیچ فراخوانی فرا می رسد، و زایید؛ آرامش خود آگاه است. این زایش از درون نیست، بلکه از بیرون است، این مراقبه از پیرامون اندیشه برنمی خیزد، بلکه فراسوی کرانه های آن است.
انسان ممکن است از متن ترسها توهمات و آشفتگیهای درون خویش خدایی را متصور شود؛ ولی چنین خدایی غیر از آن یگانه بی نشان است که برون از هرگونه وهم و اندیشه است. ذهنی که اسیر تعصب و پیش داوری است نمیتواند در کیفیت شناخت «حقیقت» باشد. ذهنی که دانستگی را وسیلهٔ رهایی از دانستگی قرار میدهد هرگز از حیلهٔ دانستههای خود رها نخواهد شد هرگز از محدودهٔ آن دانستهها فراتر نخواهد رفت. ذهنی که اسیر دانستگی است و دانستگی را به عنوان ابزار آزادی به کار میگیرد به آزادی دست نخواهد یافت.
ترس ناشی از به خطر افتادن تعلقات و اندوختهها است و ما نظریات و باورهای خود را نیز شکلی از اندوختههای خود میدانیم به همین جهت است که وقتی نظریات و باورهایمان مورد ضربه قرار میگیرند و نفی میشوند همانقدر دچار هراس میشویم که داراییهای مادیمان به خطر افتادهاند. وقتی من فرزند خود را از دست میدهم رنج من به خاطر این نیست که او رفته، بلکه به خاطر این است که من تنها ماندهام، من مهمام نه او.