- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 155782 - 86/4
- وزن: 0.40kg
تفکری دیگر
نویسنده: مارتین هایدگر
مترجم : محمد مددپور
ناشر: فرهنگ و هنر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 152
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1374 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
گفتگوی اشپیگل با مارتین هایدگر
تنها باز یک خدا می تواند ما را نجات دهد.مارتین هایدگر ، مصاحبه مجله اشپیگل که بعد از مرگ هایدگر در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است.
اشپيگل: پروفسور هايدگر، بارها و بارها به اين آگاهي رسيدهايم كه كار فلسفي شما به واسطه رويدادهايي در زندگيتان تحتالشعاع قرار گرفته است؛ حوادثي كه اگرچه مدت زيادي از وقوعشان نميگذرد، هرگز به وضوح در نيامدند؛ خواه از آن رو كه شما بسيار مغروريد و خواه به دليل آنكه توضيح آنها را مصلحت نميدانيد.
هايدگر: مراد شما [حوادث] سال 1933 است؟
اشپيگل: بله، قبل و بعد از آن. خواست ما اين است كه موضوع را در بستر وسيعتري قرار دهيم و سپس با عزيمت از آن به پرسشهايي چند بپردازيم كه به نظر ما مهم هستند؛ پرسشهايي همچون چه امكانهايي وجود دارد كه فلسفه به واسطه آنها در واقعيت و نيز در واقعيت سياسي تاثيرگذار باشد. آيا اصولا چنين امكاني هنوز وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، به چه نحوي؟
هايدگر: اين سؤالات، بس مهماند [تا آنجا كه ترديد دارم] كه آيا ميتوانم به تمامي آنها پاسخ دهم. اما نخست بايد بگويم كه پيش از رياستم [در دانشگاه] به هيچ رو كار سياسي نكرده بودم. در زمستان 33-1932 در مرخصي بودم و غالبا در كلبه خودم به سر ميبردم.
اشپيگل: چگونه شد كه رييس دانشگاه فرايبورگ شديد؟
هايدگر: در دسامبر 1932 همسايه من فن مولن دورف- استاد كرسي آناتومي- به رياست دانشگاه انتخاب شد. در اين دانشگاه، 15 آوريل، روز به عهدهگيري سمت رياست از سوي رييس جديد است. ما در نيم سال تحصيلي 33-1932 به دفعات نه تنها درباره وضعيت سياسي بلكه به خصوص درباره دانشگاهها و وضع تا حدي نوميدكننده دانشجويان با هم سخن گفته بوديم. راي من اين بود: «تا آنجا كه من ميتوانم درباره مسائل دست به قضاوت بزنم، ديگر تنها اين امكان باقي است كه به مدد نيروهاي آمادهگرانهاي كه هنوز پويا و سرزندهاند بكوشيم متوجه تحولات و بسطهاي پيش رو باشيم و آن را تعديل كنيم».
اشپيگل: بنابراين شما نسبتي ميان وضع دانشگاههاي آلمان و وضعيت سياسي در آلمان به طور كلي تشخيص ميداديد؟
هايدگر: البته من جريانات سياسي حد فاصل ميان ژانويه و مارس 1933 را پيگيري و همچنين گاهي درباره آنها با همكاران جوانترم صحبت ميكردم اما [در آن موقع] من در حال انجام تفسيري گسترده از تفكر پيش سقراطي بودم. در آغاز نيم سال تابستاني به فرايبورگ بازگشتم. در اين ميان، در 15 آوريل پروفسور فن مولن دورف سمت رياست دانشگاه را عهدهدار شد اما اين مسؤوليت دو هفته بيشتر طول نكشيد و توسط واكر- وزير فرهنگ وقت- در پادن اين سمت از او بازپس گرفتهشد. علت محتمل اين تصميم وزير، اين امر بود كه او نصب «يودن پلاكات» را در دانشگاه ممنوع كرده بود.
اشپيگل: آقاي فن مولن دورف سوسيال دموكرات بود. او پس از عزل خود دست به چه كاري زد؟
هايدگر: فن مولن دورف در همان روز بركنارياش، پيش من آمد و بيان كرد: «هايدگر، اكنون شما بايد رياست را عهدهدار شويد». من به او متذكر شدم كه فاقد هرگونه تجربه در كار اداري هستم. همچنين زائر- معاون وقت دانشگاه كه الهيدان بود- اصرار داشت كه در انتخابات مجدد رياست دانشگاه كانديدا شوم چرا كه در غير اين صورت اين خطر وجود داشت كه يك مامور حزبي به عنوان رييس انتخاب شود. همكاران جوانتري كه با آنها از ساليان پيش درباره مسائل مربوط به شكلگيري دانشگاه سخن گفته بودم مرا در تنگنا قرار داده بودند تا رياست را بپذيرم. اخذ تصميم را مدتي طولاني به تعويق انداختم. سرانجام آمادگي خود را براي پذيرش مقام رياست در صورتي كه نسبت به تاييد متفقالقول شورا بتوانم يقين پيدا كنم و تنها به خاطر منافع دانشگاه، اعلام كردم. با اين حال ترديدم نسبت به مناسب بودن خود براي رياست دانشگاه پابرجا بود به طوري كه صبح روزي كه براي انتخاب معين شده بود به محل رياست دانشگاه رفتم و به دو همكار حاضر كه پيش از اين معزول شده بودند (فن مولندورف و معاون او زائر) گفتم كه نميتوانم اين مقام را برعهده بگيرم. هر دو همكار به من پاسخ دادند كه انتخابات چنان تمهيد شده است كه اكنون ديگر نميتوانم از كانديداتوري شانه خالي كنم.
اشپيگل: چنين شد كه شما آمادگي خود را به طور قطعي اعلام كرديد. پس از آن رابطه شما با ناسيونال سوسياليستها به چه نحو در آمد؟
هايدگر: دو روز پس از قبول رياست دانشگاه، «رهبر دانشجويان» با دو همراه در محل رياست حضور يافت و بار ديگر خواستار چسباندن «يودن پلاكات» شد. من نپذيرفتم. اين سه دانشجو با ذكر اين امر كه اين ممنوعيت به رهبري دانشجويي رايش اطلاع داده خواهد شد آنجا را ترك كردند. چند روز بعد از اداره آموزش عالي SA در بالاترين مقام رهبري SA، دكتر باومن رهبر گروههاي SA به من تلفن كرد. درخواست او چسباندن پلاكات مذكور بود؛ عملي كه در دانشگاههاي ديگر در همان زمان انجام ميشد. اگر من امتناع ميكردم اين امر محتمل بود كه عزل شوم يا حتي دانشگاه بسته شود. [با وجود اين] من نپذيرفتم و تلاش كردم حمايت وزير فرهنگ بادن را براي اين ممنوعيت به دولت آوردم. او توضيح داد كه در برابر SA هيچ كاري نميتواند انجام دهد اما با اين حال من ممنوعيت خود را ملغي نكردم.
اشپيگل: اين امر تاكنون اين چنين مشهور نبود.
هايدگر: آن انگيزه بنياديني را كه اصولا مرا مجبور به برعهده گرفتن رياست دانشگاه كرد، پيش از اين در سخنراني افتتاحي خود در فرايبورگ به سال 1929 تحت عنوان «متافيزيك چيست؟» ذكر كردهام؛ «حوزههاي علوم از يكديگر بسيار متمايزند. طرقي كه آنها به موضوعات خود ميپردازند، از بنياد متفاوت هستند. اين تكثر آشفته رشتههاي علمي، امروزه تنها به واسطه سازمان تكنيكي دانشگاهها و دانشكدهها در كنار يكديگر نگه داشته شده و از طريق مقاصد عملي اين رشتهها حائز معنا ميشود. برخلاف، ريشه علوم در بنياد ماهوي آنها مرده است». آنچه من با توجه به وضعيت دانشگاهها كه اكنون به بيشترين حد زوال خود رسيده است، طي مسؤوليت خود بدان اهتمام ورزيدم در خطابه رياستام بيان شده است.
اشپيگل: ما در پي آن هستيم تا دريابيم به چه نحو اين گفته شما در سال 1929 با آنچه شما در 1933 در خطابه رياست دانشگاه بيان داشتيد، موافقت دارد. در اينجا جملهاي را از متن آن منتزع ميكنيم: «آزادي آكادميك پرهياهو از دانشگاههاي آلمان طرد خواهد شد؛ چرا كه اين آزادي غيرحقيقي و صرفا نفيكننده بود». ما باور داريم- اگر اجازه حدس زدن داشته باشيم- كه اين جمله دست كم بخشي از نظراتي را بيان ميدارد كه شما هنوز هم بدانها پايبنديد.
هايدگر: البته، من هنوز به آن پايبندم؛ چرا كه اين «آزادي آكادميك» در بنياد، نفيكننده حرف است؛ آزادي از مساعي در جهت اهتمام ورزيدن به آنچه تحصيل علمي از تفكر و تامل مطالبه ميكند، بود. ضمنا جملهاي كه شما برگرفتيد نبايد به صورت منفرد بلكه در متن آن بايد مورد توجه قرار گيرد؛ در آن صورت روشن خواهد شد كه مراد من از فهم «آزاد منفي» چه بوده است.
اشپيگل: بله، اين حرف قابل فهم است. با اين حال بر اين باوريم كه در خطابه رياست شما لحن جديدي وجود دارد؛ آنجا كه شما چهار ماه پس از انتصاب هيتلر به عنوان صدراعظم رايش از «بزرگي و شكوه اين ظهور و قيام» سخن ميرانيد...