- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 159348 - 95/3
- وزن: 0.30kg
تضادهای سوسیالیسم واقعا موجود ؛ رهبر و پیرو
نویسنده: مایکل لبوویتس
مترجم: پیام یزدانی , حمیدرضا بهادری
ناشر: اختران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 255
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1394 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
با تکامل یافتن شمول واقعیِ کار تحت سرمایه یا شیوۀ تولید ویژۀ نوع سرمایهداری اهرم واقعی فرایند عمومی کار بهطور هرچه فرایندهتری، دیگر فرد کارگر نخواهد بود. درعوض، این نیروی کارِ اجتماعاً ترکیبیافته و نیروهای کار در حال رقابت و مختلفاند که با هم مجموعۀ ماشین تولیدی را تشکیل میدهند که به اشکال گوناگون در فرایند تولید کالاها شرکت میکنند یا به عبارت دقیقتر در این متن و چارچوب محصولی را به وجود میآورند.
در این مجموعۀ تولیدی، بعضیها با دست خود بهتر کار میکنند و بعضی با سر (مغز) خود؛ یکی به عنوان مدیر، مهندس، تکنالوژیست و غیره، و دیگری به عنوان ناظر و سومی به عنوان کارگر یدی یا حتا کارگر رنجبر. شمار هرچه فزایندهتری از انواع کار در مفهوم بلاواسطۀ کارِ سازنده میگنجد و تمام آنانی که مشغول انجام آنها هستند، کارگرِ سازنده محسوب میشوند؛ کارگرانی که به طور مستقیم توسط سرمایه استثمار میشوند و تابع فرایند کار و گسترش سرمایه میشوند.
آنچه موجب پیوند تمامی این مشاغل در مفهوم «کارگر» است، همانا برایِ دیگری کارکردن و «فروش نیرویِ کار» است. فردی که برای لذت خود در خلوت تنهاییاش آواز میخواند، «کارگر» نیست؛ اما همین فرد اگر در کابارهیی برای امرار معاش خود خوانندهگی کند، «کارگر» است.
نویسنده اصطلاح کارگر جمعیِ مارکس را به همۀ بخشهای کار اجتماعی تعمیم میدهد و همۀ کارهایی را که از نظرگاه سرمایه و منافع آن مولد نیستند، اما در واقع برای رشد و بازتولید کارگر جمعی ضرورت دارند (همچون بخش بهداشت و درمان، آموزش و تحصیل، نگهداری و پرورش کودکان، نگهداری و حمایت از سالمندان و معلولان جامعه و نظایر آن) از جمله کارهای مولد (ازنظرگاه اقتصاد سیاسی طبقه کارگر) ارزیابی میکند و به این ترتیب سعی دارد بر شکاف کارمولد وکار غیرمولد غلبه کند. از نظر او، علت بررسی محدود مارکس از مقولۀ کارگر جمعی این بود که وی مشغول پژوهش دربارۀ آن بخش از کارگران بود که در عرصۀ تولید سرمایهداری (تولید ارزش اضافی) به کار مشغول بوده و سرمایه میانجی آنان و محصول کارشان بود. اما اقتصاد سیاسی طبقۀ کارگر در عصر ما وظیفه دارد پروژۀ ناتمامِ تیوریکِ مارکس را به پایان برد.