- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 121218 - 13/2
- وزن: 1.00kg
- UPC: 100
تذکره ریاض العارفین
نویسنده: رضا قلی خان هدایت
ناشر: وصال
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 367
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1340 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
گراور از روی چاپ سنگی
شرح حال فضلا و عرفا و حکما و شعرا و ادبا و...
مجموعه حاضر درباره عارفان و دانشورانی است که از آنان سخنان منظوم و چکامه هایی به نظم بر جای مانده بزرگانی همچون عطار نیشابوری و عبدالرحمن جامی و قاضی نورالله شوشتری، اما در باب تذکره کمتر بدانان پرداخته شده اگر چه به حالات و مقامات و مقالات آنان توجهی بیشتر داشته اند.
در پیشگفتار کتاب درخصوص چگونگی تدوین این اثر آمده است: دوستان و همدلان «هدایت»، وی را به تدوین تذکره ای تشویق کرده و درخواست نموده اند که در آن به شرح حال و ذکر آثار و اشعار عارفانه ی اهل طریقت عنایتی شود در نتیجه وی این درخواست دوستان را پذیرفته و به نگارش شرح حال و اشعار این قوم دست زده و از تحریر شعرهای عاشقانه و مجازی آن صرف نظر کرده است و به این ترتیب تذکره ی خود را که شامل یک حدیقه، دو مقدمه، دو روضه، یک فردوس و یک خلد می باشد فراهم آورده است.
نیز حدیقه در مقدمات مشتمل بر شش گلین می باشد:
گلبن اول، در بیان حقیقت تصوف
گلبن دوم در ذکر صفات سالکین
گلبن سوم در فضیلت ذکر و اهل الذکر
گلین چهارم در تبیین ذکر و فکر
گلبن پنجم در تعریف انسان و سلسله طریقت
گلبن ششم در ذکر اصطلاحات عارفین
پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامی مختلفه می خوانند، و از وجهی و مناسبتی مسمی به اسمی می نمایند چون از عالم حقایق و دقایق خبر می رساند. لهذا گاهی «جبرئیلش» گویند و چون از معارف و مکارم به طالبان رزق بخشیده است، «میکائیلش» نامند، و چون مریدان را از معاد و بازگشت آگاه می کند «اسرافیلش» خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانی نماید «عزرائیلش» دانند.
رضا قلی خان هدایت که به لله باشی شهرت داست در 1215 هجری قمری در تهران در خانواده یکی از صاحب منصبان به دنیا آمد. رضا قلی خان در شیراز تحصیل کرد و همانجا به خدمت شاهزاده قاجار درآمد. چندسال بعد زمانی که فتحعلی شاه از شیراز دیدن میکرد، رضا قلی خان شعری در مدح شاه برای او خواند و لقب امیرالشعرا را گرفت و به دربار تهران راه پیدا کرد.
او هنگامی که دستیار وزیر و نامزد منحصر به فرد دارالفنون شده بود مورد توجه ناصر الدین شاه قرار گرفت. او 15 سال دار الفنون را اداره کرد.رضا قلی خان که تربیت ولیعهد در تبریز را به عهده گرفته بود در طی سالهای زندگیاش با تدوین دبوان 50 هزار بیتی غزل و قصیده و شش مثنوی وسرودن داستان رمانتیک گلستان ازم یا بکتاش نامه، ادامه تاریخ میرخواند، ماموریت سیاسی مهم خیوه خوارزم و تاریخ ادبیات فرهنگ نویسی نام خود را جز ادب دوستان فارسی ثبت کرد.
تذکره ریاض العارفین هم یکی از مهمترین تالیفات رضا قلی خان هدایت است که شامل تذکره 165 عارف و شاعر میشود.در پیشگفتار کتاب درخصوص چگونگی تدوین این اثر آمده است: دوستان و همدلان «هدایت»، وی را به تدوین تذکره ای تشویق کرده و درخواست نموده اند که در آن به شرح حال و ذکر آثار و اشعار عارفانه ی اهل طریقت عنایتی شود در نتیجه وی این درخواست دوستان را پذیرفته و به نگارش شرح حال و اشعار این قوم دست زده و از تحریر شعرهای عاشقانه و مجازی آن صرف نظر کرده است و به این ترتیب تذکره ی خود را که شامل یک حدیقه، دو مقدمه، دو روضه، یک فردوس و یک خلد می باشد فراهم آورده است.
نیز حدیقه در مقدمات مشتمل بر شش گلین می باشد: گلین اول، در بیان حقیقت تصوف، گلین دوم در ذکر صفات سالکین، گلین سوم در فضیلت ذکر و اهل الذکر، گلین چهارم در تبیین ذکر و فکر، گلین پنجم در تعریف انسان و سلسله طریقت و گلین ششم در ذکر اصطلاحات عارفین: پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامی مختلفه می خوانند، و از وجهی و مناسبتی مسمی به اسمی می نمایند چون از عالم حقایق و دقایق خبر می رساند. لهذا گاهی «جبرئیلش» گویند و چون از معارف و مکارم به طالبان رزق بخشیده است، «میکائیلش» نامند، و چون مریدان را از معاد و بازگشت آگاه می کند «اسرافیلش» خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانی نماید «عزرائیلش» دانند.
آدمش گویند که معلم طالبان راه هدایت است و توحش گویند که نجات دهنده از توفان بلاست، «ابراهیمش» خوانند چرا که از نار هستی گذشته و «نمرود» خویش را کشته و خلیل حضرت حق گشته، او را «موسی» نیز گفته اند که «فرعون» هستی را به نیل نیستی غرق نموده و در طور قربت اله در مناجات است، و نیز «خضر» نام کرده اند، که آب حیوان عالم لدنی خورده و به حیات جاودانی پی برده و نیز «الیاس» لقب نهاده اند که غریق بحر ضلالت را به ساحل نجات (دلالت) می نماید و «داود» زمان نیز می گویند، زیرا که «جالوت» نفس را به قتل رسانده و خلیفه الله شده، «لقمان» نیز گویند زیرا که حکیم الهی است و او را بر حقیقت اشیاء آگاهی است «افلاطون» نیز نامند زیرا که طبیب نفوس و در تشخیص امراض باطنی مانند «جالینوس» است «سلیمان» وار زبان مرغان داند. «عیسی» کردار، مرده را زنده گرداند، «امامش» نیز گویند، زیرا که پیشوای مقتدیان طریقت است و اهل طاعت و عبادت حقیقی مقلد آن و پیروان اویند، و «جام جهان نمایش» نیز خوانند چرا که اسرار هستی در او پیدا و کما بیش عالم کون و فساد بر رأی صائبش هویداست و «اکسیر اعظمش» گویند چرا که اکسیر وار وجودش کمیاب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است «گوگرد احمرش» نیز خوانند که وجدان وجودش مشکل، و طالبان کیمیای معرفت را از عدم تحصیلش خون در دل است. «هادیش» لقب کرده اند که گمگشتگان فیافی بی خبری و غفلت را به شه ... رستان دانایی و آگاهی هدایت می کند، ...
در ادامه نیز به مختصری از زندگانی و سیره و طریقه سلوک و بلاخره به پاره ای از آثار تعدادی از عارفان پرداخته شده است از زمره عارفان و سالکان مذکور، احمد جامی قدس سره است که در خصوص او آمده است: و او شیخ الاسلام ابو نصر احمدبن ابوالحسن، از اعاظم مشایخ و افاخم علمای راسخ بوده. گویند در بدو حال جوانی خمار و لالبالی بود و در سن بیست و دو سالگی از معاصی توبه نمود مدت هیجده سال در کوهی به عبادت اشتغال داشت و در آن اوقات به خدمت حضرت خضر (ع) مشرف شده در چهل سالگی به سوی خلق شتافته و جمعی کثیر فیض ارادات او را دریافته، نوشته اند که: ششصد هزار نفر از وی اجازه ی ذکر گرفته اند. غرض صاحب کرامات و خوارق عادات می بود وقتی به توجه نابینایی را بینا نمود.
عاشقی دشوار دان چندان که باشی یار خود
چون ز خود بیزار گشتی عاشقی دشوار نیست
بیدل دهلوی از دیگر سالکان است وی که نام شریفش مولانا عبالقادر و نظیرش در عهد خود نادر، در آغاز شباب از ملازمت استعفا گزیده و در زاویه خمول خزیده به ترک و تجرید کوشید و باده توحید و معرفت نوشید. مرجع اهل کمال و ملجأ ارباب حال، در تحقیق یگانه و در تجرید مسلم اهل زمانه، مثنوی موسوم به محیط اعظم به زبان درویشان به بحر تقارب، تخمیناً به قدر سه هزار بیت از ایشان دیده شد و دیوان مبسوطی نیز دارد. وفاتش در سنه ی 1303، این ابیات از اوست:
مقصد از هستی ما رنج و غم و آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود
با که گویم ور بگویم کیست تا باور کند کان پریرویی که من دیوانه ی اویم منم
نیز درباره ی بابا طاهر آمده است: وی از خاک پاک همدان بوده او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده، اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارشمقام، گویند چنان آتشی در دل آن دیوانه ی فرزانه بر افروخته و بنیاد صبر و طاعت او را سوخته بودند که با آن که برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف، عور نشسته و از گرمی شکایت می کرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب می گردید. گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت الله کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیر الدین خطاست که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بوده اند:
یکی برزگر دیدم در این دشت به خون دیدگان آلاله می کشت
همی کشت و همی گفتا دریغا که باید کشتن در دشت ها هشت
طاهر انجدانی علیه الرحمه، طهیر اصفهانی قدس سره، عراقی همدانی، علی رامتینی بخارایی، علاءالدوله سمنانی، محمد غزالی طوسی، معین چشتی هروی و مسعود بخارایی علیه الرحمه، از دیگر سالکان و عارفانی هستند که در این مجموعه شرح شان رفته است:
مسعود بخارایی، اصلش از قریه ی بک از توابع بخاراست مدت ها در ماوراءالنهر حکومت کرد. سالها نیز تحصیل نمود، عاقبت از طلب مطلوب حقیقی دردی در دلش ظاهر شد بعد از سیاحت ها به دهلی آمده، در آن ولایت دست ارادت به دامان با سعادت جناب شیخ نصیر الدین دهلوی مشهور به چراغ دهلوی از اولیای شیخ نظام اولیا زده، به یمن خدمت و عزلت در خانقاه شیخ به مدارج عرفان و معارج ایقان ارتقا و ارتفاع جست.
نورالعیون، وام الصفایح، و مرآت العارفین از اوست. در مرآت العارفین گوید: با شیخ خود می رفتم، گذار ما به سر منزل مجذوبی افتاد که هر چه پیش او می آمد به حسب نور شهود هزار بی گفته، سجده می نمود، پس از سجده می گفت: اللهم انی اعوذ بک من ان اشرک بک شیئاً. با خود گفتم: ای عجب! اقولش این، فعلش آن؟ پیر روشن ضمیر فرمود: انکار به حالش مکن که در این حالت از استغراق حال، در آینه وجود خلق بجز حق نمی بیند این رباعی از اوست:
سلطان حقیقت دل جانبخش من است ملک دو جهان زیر پی رخش من است
آن چیز که نیست نیست، و آن چیز که هست بی منت اغیار همه بخش من است
هم چنین از فیلسوفان و عارفان دیگری که در این اثر به منش و شخصیت و طریقه سیر و سلوک آنها و آثارشان اشاره شده است.عبارتند از: مجذوب تبریزی، محمود شبستری، نوربخش قهستانی، نعیمی مشهدی، هاشمی کرمانی، شاهد ایزد خواستی، صبای کاشانی و هاشم شیرازی قدس سره.
در ذکر آقا محمد هاشم بن میرزا اسمعیل آمده است: در عنفوان جوانی نویسندگی سلطان عهد را می نمود در اواسط حال از منصب استیفا فرمود. سر ارادت در پای جناب عارف فاضل و سید کامل سید قطب الدین شیرازی که از مشایخ سلسله علیه ذهبیه کبرویه، بود نهاد. در خدمت آن حضرت به درجات عالیه فایض شد، شرف مصاهرت و خلافت دریافت. گویند آن جناب را حالات و کرامات عظیمه بود و پیوسته اوقات به عبادات و مجاهدات قلبیه و قالبیه مبادرت می نمود. آستانش مرجع طالبان طریقت و صومعه اش مجمع عالمان شریعت، نفسش مرده دلش زنده، جسمش افسرده و روانش پاینده، عمر معقولی دریافته و آخر الامر در سنه ی ... به جنت شتافته.
مرقد آن جناب در خارج شیراز در جنب خواجه شمس الدین محمد حافظ زیارتگاه اهل نیاز است. از سروده های او:
هر چه نبینند عیان مهر چو خفاش خورشید نهان نیست ز صاحب نظری چند
غواص صفت غوطه در این لجه توحید خوردیم بسی تا که بر آید گهری چند
انتهای اثر حاضر در بند یادداشت ها به زندگی نامه ی تعدادی از عالمان و عرفا به اجمال پرداخته شده است نظیر ابن سینا، ابوالقاسم فندرسکی، اثیر اخسیکتی، انوری، جمال الدین اصفهانی و ...
: محمد بن عبد الرزاق شاعر ایرانی قرن ششم، وی زرگر و نقشبند بود و بیشتر عمر خود را در اصفهان گذرانید و در طلب روزی به آذربایجان و مازندران سفر کرده است وفات او را به سال 588 ق نوشته اند.
یکی از عارفانی که در این مجموعه به آنها پرداخته شده است شهاب الدین مقتول است که درباره ی او آمده است: یحیی بن حبش بن امیرک، ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح، حکیم معروف و احیا کننده ی حکمت اشراق. وی حکمت و اصول فقه را نزد مجد الدین جیلی استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد، چون در بسیاری از امور علمی با ذهن تیز بین خود خلاف رأیقد ما رأی داده است و از حکمت ایرانی و اصطلاحات زردشتی استفاده کرده، متعصبان او را الحاد متهم کرده اند و علمای حلب خون او را مباح شمردند. صلاح الدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام فرمان داد او را به قتل رسانند. وی در زندان در سن سی و هشت سالگی خفه شد.
نیز در قسمت دیگر در خصوص شوکت بخارایی می خوانیم:
وی از وارستگان زمان خود بوده و در بلاد ایران سیاحت می نومد، در اصفهان شیخ محمد علی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده گفته است: که در ایام شتا او را دیدم. نمد پاره بر دوش و سر و پای برهنه در میان برف می گذشت و به قدر یک شیر برف بر سرش جمع شده بود، و از شوریدگی حال و پریشانی خیال در مقام ریختن آن نمی آمد، چنان که خواستم با وی تکلمی کنم ملتفت نگشته و از من در گذشت:
چه منع می کنی از بینوایی ای که مراست که پادشاه ندارد، گدایی که مراست
نیز درباره ی فردوسی طوسی علیه الرحمه می خوانیم: هو حکیم ابوالقاسم حسن بن اسحق شرف شاه، از مشاهیر حکما و شعر است و کتاب شاهنامه وی بر حکمتش گواست، همگی حکما به استادی وی اقرار دارند و قول او را حجت می شمارند، از غایت اشتهار کالشمس فی وسط النهار محتاج به توضیح حال نیست اگر چه به سخن سرایی معروف، و لیکن به صفت زهد و تقوا موصوف است. در محبت و خلوص حضرت شاه ولایت و اهل بیت هدایت حد بلیغ فرموده چنان که سلطان محمود بیشتر به همین سبب از حکیم رنجید و از وفای عهد دامن در کشید و تا دامان قیامت زهر ملامت چشید و به تحکیم نسبت رفض داد و در تحدید و سیاست گشاد، و شرح این معنی در تواریخ مسطور و در السنه و افواه مذکور است گویند که چون جناب حکیم وفات یافت شیخ ابوالقاسم کرگانی فرمود که حکیم تمامت عمر خود را صرف مدحت محبوسیه نموده، من بر وی نماز گزارم و در همان شب حکیم را به خواب دید، در مقام موقنان مقیم و در روح و ریحان جنت نعیم. از او پرسید که این منزلت به چه یافتی؟ حکیم گفت: به این بیت که در حق سبحانه و تعالی گفته ام: جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه ای هر چه هستی تویی
رضا قلی خان هدایت طبرستانی فرزند محمد هادی، ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل پرداخت سپس به دربار محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار راه یافت و به ریاست مدرسه درالفنون گماشته شد از تألیفات اوست: مثنوی هدایت نامه، مثنوی گلستان ارم، فهرست تواریخ، نهج البلاغه، تذکره ریاض العارفین، مجمع الفصحا، تکمیل روصه الصفای میر خواند، دیوان غزلیات، دیوان قصاید، فرهنگ انجمن آرای ناصری و نژادنامه.