- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 136837 - 33/1
- وزن: 0.20kg
تحول عصر
نویسنده: جواد موسوی خوزستانی
ناشر: توسعه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 193
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مسائل ایران و جهان معاصر ؛ درآمدی بر پایان مرحله نو استعماری
ضرورت مطالعه و پیگیری تحولات فزاینده سیاسی در سطح منطقه و جهان که از یکی دو دهه قبل آغاز شده و روند پرشتابی را دنبال می کند، ما را با فرایند شکل گیری و چگونگی تحقق استعمار فرانو آشنا می سازد. این مفهوم، که برای اولین بار توسط مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان سازمان صدا و سیما مطرح گردید، از مفاهیم جدید ادبیات و گفتمان سیاسی حاکم بر نظام بین الملل است.
باید توجه داشت که استعمار، امپریالیسم و سلطه گری از گذشته دور تاکنون، نشان داده است که هزاران چهره آشکار و نهان دارد که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع تحت سلطه تنیده شده اند. این چهره ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستی، صلح طلبی، آزادی گرایی، ترویج عمران و آبادی و مانند آن به صورت دام هایی خطرناک، فرا راه ملت ها گسترده شده اند. روشن است که با آگاهی از این ظاهر فریبی ها، می توان از این دام ها رهید و با پیگیری سیاست های مدبرانه و آینده نگرانه داخلی و خارجی، می توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه استعمارگران شد.
در این نوشتار، که نگاهی اجمالی به مسئله استعمار فرانو دارد، سؤال هایی از این قبیل مطرح است: منظور از«استعمار فرانو» چیست و چه تفاوت هایی با «استعمار کهنه» و « استعمار نو» دارد؟ اهداف عمده این شیوه کاملاً جدید استعماری چیست و از چه زمانی شروع شده است؟ راهکارهای اجرایی آن چیست و چه موانع و چالش هایی فراروی آن قرار دارد؟ آیا این فرایند زیان بار استعماری برای جهان می تواند با موضع گیری صحیح کشورها، به ویژه کشورهای اسلامی، پایانی بر یک آغاز باشد وبه سلطه سیاه استعمارگران هزار چهره برای همیشه خاتمه بخشد؟
استعمار، امپریالیسم و سلطه گری از گذشته دور تا کنون نشان داده اند که هزاران چهره آشکار و نهان دارند که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع تحت سلطه تنیده شده اند. این چهره ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستی، صلح طلبی، آزادی گرایی، ترویج عمران و آبادی و مانند آن به صورت دام های خطرناک، فرا راه ملت ها گسترده شده اند و روشن است که با آگاهی از این ظاهر فریبی ها، می توان صید این دام ها نشد و با پیگیری سیاست های مدبرانه و آینده نگرانه داخلی و خارجی، می توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه استعمارگران شد. اندیشمندان معمولاً 3 نوع استعمار را مطرح نموده اند. استعمار کهن( سنتی، کلاسیک، مستقیم) استعمار نو(غیر مستقیم، جدید) و استعمار فرانو.
یک مسئله مسئلهی استقلال کشور است -استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی- این یکی از عرصههای درگیری ما با استکبار است. استکبار و قدرتهای مستکبر طبیعتشان دستاندازی است؛ چه در دوران استعمار که مربوط به قرن هجدهم و نوزدهم و ادامهاش تا قرن بیستم است، چه به شکلهای جدیدتر و مدرنتری که بعدها تأسیس کردند و الان دارند مدام روزبهروز، نوبهنو وارد میدان میکنند. هدفشان دستاندازی است؛ دستاندازی به منافع ملّتها، به کشورها و سلطه و نفوذ. هدف استکبار این است. خب، اگر یک کشوری بخواهد در مقابل این هدف ایستادگی کند، و از استقلال خودش -چه استقلال فرهنگی، چه استقلال سیاسی، چه استقلال اقتصادی- دفاع کند، طبعاً درگیری به وجود میآید؛ یکی از میدانهای درگیری ما با استکبار این است.
سیر تاریخی و ویژگی های آن: وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم موجب افول قدرت اروپا و انتقال مرکز ثقل قدرت جهان گردید. پایان جنگ جهانی دوم مصادف با آغاز شکل گیری نظام دو قطبی بین المللی و ظهور دو ابرقدرت جدید یعنی ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی(سابق) بود. این تغییر و تحول جهانی به دگرگونی روابط کشورهای اروپایی با مستعمرات خود انجامید. جابه جایی قدرت، افزایش حس ناسیونالیستی و آزادی خواهی، شکل گیری حرکت های استقلال طلبانه و نهضت های ملی در مستعمرات، استعمارگران را بر آن داشت تا سیاست خود را در برخورد با مستعمرات تغییر دهند و از طریق عوامل و دست نشاندگان خود و با اطمینان از وابستگی کامل حاکمان و پادشاهان، اهداف استعماری خود را دنبال نمایند.
آنها گرچه در ظاهر، با اعلام استقلال مستعمرات موافقت می نمودند و حتی کمک های مالی هم به منظور توسعه و آبادانی مستعمرات انجام می دادند، ولی این اقدامات صرفاً پوششی بود تا به شکل جدید و به آسانی بتوانند به صورت غیر مستقیم، ذخایر نفتی و معادن و دیگر ثروت های ملی کشورها را غارت کنند.
این شیوه استعمار، که پس از جنگ جهانی دوم و با تغییراتی که در سیاست خارجی قدرت های استعمارگر شکل گرفت، تحت عنوان استعمار نو از طریق حاکمان وابسته، مطامع، اهداف و خواسته های استعمارگران را عملی می نمود و تا سالهای متمادی ادامه داشت. چه شد که استعمار کهن به پایان رسید و دور دوم استعمار آغازشد؟
چند عامل در این تغییر شیوه دخالت دارند. یک عامل این است که سرمایه داری از مرحله رقابتی و لیبرالیستی سنتی خودش وارد مرحله انحصاری یا امپریالیستی می شود و امپریالیسم 1915، که منجر به سرنگون کردن ناپلئون و تغییر مسیر قدرت دراروپا گردید، مدعی بود بشر را به صلح و رفاه خواهد رسانید. با وجود آنکه از سال 1860 به بعد، فقر وحشتناکی در بسیاری از کشورهای اروپایی به وجود آمده بود که به شورش دهه 1890 در آمریکا منجر شد، اینان مدعی بودند این ناآرامی ها گام هایی است که در جهت حرکت به سمت رفاه و پیشرفت فراگیر و از یک صلح دائمی حرف می زدند.
داعیه آنها این بود که از سال 1815به بعد، هیچ جنگ بزرگی دراروپا رخ نداده است. در حالی که پیش از آن در اروپا جنگهای فراوانی رخ داده بود. اما جنگ جهانی اول تمام این تصورات را فرو ریخت. جنگ لیبرالیسم جنگی بود خشن تر و خونین تر از تمام جنگ هایی که در تمام تاریخ صورت گرفته بود.آنان دیگر نمی توانستند از پیشرفت و رفاه و صلح صحبت کنند.
قرن نوزدهم کاملاً تحت سیطره لیبرالیسم و اثبات گرایان بود که هیچ کاری از پیش نبردند و جز فقر حاصلی نداشتند، بی خردی ای که تمدن غربی در جنگ جهانی اول از خود بروز داد، موجب شد که لیبرالیسم دچار بحران شود. نکته دیگر اینکه کشورها وارد فاز امپریالیستی شدند؛ یعنی پیدایش انحصارات بزرگ، و این انحصارات بزرگ در رقابت با یکدیگر قرار گرفتند و این رقابت انحصارات بزرگ بود که جنگ های بزرگ را موجب شد. آن ها می خواستند سرزمین های جهان را بین خودشان تقسیم کنند. به دنبال این اتفاقات، لیبرالیسم سنتی قروریخت و به تبع آن، استعمار سنتی هم کارایی خود را از دست داد.