- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 163373 - 73/1
- وزن: 0.30kg
تجلی ولایت
نویسنده: محمد خواجوی
ناشر: مولی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 64
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 1
کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
از داستان زن جوحی و قاضی در مثنوی مولانا
اصولا کتاب مثنوی کتاب رمز و کنایه است و مولانا بسیار موجز سخن میگفته و حقایق را در لباس داستانها و حکایات بیان میداشته است. روی این اصل موضوع خلافت و امامت را چنان در لباس مدح و تعریف دیگران با رمز و کنایه بیان میدارد که عقلهای موشکاف هم در تنگنا قرار میگیرند، همین گونه موضوع ولایت و رهانیدن دربندان را با توجه به حدیث: "من کنت مولا فهذا علی مولاه" در ضمن حکایت "زن جوحی و قاضی در مثنوی مولانا" برای خوانندگان بیان داشته اند.
جوحی هر سالی ز درویشی به فن رو بزن کردی کای دلخواه زن
چون سلاحت هست رو صیدی بگیر تا بدوشانیم از صید تو شیر
قوس ابرو تیر غمزه دام کید بهر چه دادت خدا از بهر صید
رو پی مرغی شگرفی دام نه دانه بنما لیک در خوردش مده
کام بنما و کن او را تلخکام کی خورد دانه چو شد در حبس دام
شد زن او نزد قاضی در گله که مرا افغان ز شوی دهدله
قصه کوته کن که قاضی شد شکار از مقال و از جمال آن نگار
گفت اندر محکمهست این غلغله من نتوانم فهم کردن این گله
گر به خلوت آیی ای سرو سهی از ستمکاری شو شرحم دهی
گفت خانهی تو ز هر نیک و بدی باشد از بهر گله آمد شدی
خانهی سر جمله پر سودا بود صدر پر وسواس و پر غوغا بود
باقی اعضا ز فکر آسودهاند وآن صدور از صادران فرسودهاند
در خزان و باد خوف حق گریز آن شقایقهای پارین را بریز
این شقایق منع نو اشکوفههاست که درخت دل برای آن نماست
خویش را در خواب کن زین افتکار سر ز زیر خواب در یقظت بر آر
همچو آن اصحاب کهف ای خواجه زود رو به ایقاظا که تحسبهم رقود...