دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران ؛ نصرت رحمانی

تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران ؛ نصرت رحمانی
درحال حاضر موجود نمی باشد
تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران ؛ نصرت رحمانی
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 164359 - 60/4
  • وزن: 0.40kg
0 ریال

نصرت رحمانی

نویسنده: نصرت رحمانی
گفتگو : مهدی اروند
ناشر: ثالث
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 400
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

تصاویر گلاسه

تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران

این کتاب، یکی دیگر از مجموعه ی تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران است که به زندگی و آثار نصرت رحمانی میپردازد. چارچوب اصلی این مجموعه، پرداختن به دوره های مختلف زندگی فرد (کودکی، نوجوانی، جوانی و ..) و بیان فعالیت های ادبی، فرهنگی و سیاسی شاعر یا نویسنده است. هدف از این طرح ارائه گزارشی از زندگی خصوصی، اجتماعی و حرفه ای شخصیت هاست تا منبعی برای تحقیقات جامعه شناسی، روان شناسی و .. فراهم آید.

«نصرت رحمانی» در دهم اسفند 1308 در محلة پامنار به دنیا آمد. او پس از آغاز به تحصیل در دبیرستان ادیب تهران و هنرکدة نقاشی نخستین اشعارش را در روزنامة شهباز با نام مسعار «ن. چریک» به چاپ رساند. نخستین مجموعة شعر او «کوچ» نام دارد. وی در 1333 نوشتن داستانهای عامه پسند را با نامهای مستعار آغاز کرد و در 1334 دومین مجموعه شعرش با نام کویر منتشر شد.

سومین مجموعة شعری وی نیز با نام «ترمه» در 1336 به چاپ رسید. آرش و رحمان حاصل ازدواج وی هستند. وی پس از سالها فعالیت در حوزة مطبوعات و ادب در مورخ 27 خرداد 1372 چشم از جهان فرو بست. کتاب حاضر حاصل گفتوگو با این شاعر معاصر است....

پدر قهرمانی نداشته ام تا لقبش را با زنجیر به كت های خسته ام ببندم و در سنگلاخ ها بدوم،‌تا هرجا كه سخن بر سر نام می رود با تمام نیرویم فریاد بكشم كه پسر فلان الدوله هستم. ولی اگر لازم باشد، می گویم، نام پدرم اسدالله بود. من نمی دانم زاده ی یك قانونم یا پدیده ی یك عشق، آنچه می دانم این است كه در سحر یكی از شب های اسپند ماه 1308، سپیده در چشم هایم ریخت و تهران مرا در لای چنگ های خویش یافت. تاكنون كه باز نمی دانم، انگشتری هستم بر انگشت ها یا زخمی بر روی دست های شهرم، درباره ی شعرم حرفی ندارم بگویم. همین است كه هست!

وقتی پرنده ای را معتاد می کنند
تا فالی از قفس به در آرد
و اهدا نماید آن فال را به جویندگان خوشبختی
تا شاهدانه ای به هدیه بگیرد

پرواز...
قصه ی بس ابلهانه ای است
از معبر قفس!

من خسته نیستم
دیریست خستگی‌ام
تعویض گشته است به درهم‌شکستگی .

من خسته نیستم
درهم‌شکسته‌ام
این خود امید بزرگی نیست ؟

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات