دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

تاریخ بی دروغ ، در وقایع کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار

تاریخ بی دروغ
درحال حاضر موجود نمی باشد
تاریخ بی دروغ ، در وقایع کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 187265 - 86/3
  • وزن: 0.30kg
0 ریال

تاریخ بی دروغ

نویسنده: علی خان ظهیرالدوله
مقدمه: نورالدین چهاردهی

ناشر: شرق
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 134
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو

 

مروری بر کتاب

مصور

در وقایع کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار

کتاب تاریخ صحیح بی دروغ نوشته میرزا علی اصغر خان قاجار ملقب به ظهیرالدوله یکی از رجال مشهور دوره قاجار است. این کتاب از لحاظ اهمیت کتاب های تاریخی این دوره، در درجه اول قرار دارد و به علت ذکر حوادث تاریخی دوره ی ناصری و مظفری و بررسی تحلیلی روند حوادث، بسیار مهم و ارزشمند بوده و حقایق تاریخی فراوانی در آن نهفته است . علیخان ظهیرالدوله از رجال دوره عهد ناصری و مظفری داماد ناصرالدین شاه قاجار و وزیر تشریفات دربار بود....

صبح جمعه هجدهم ذیقعده ۱۳۱۳ ناصرالدین شاه قاجار به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنت به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری رفت اما رویای جشن پنجاهمین سال سلطنت را واقعیت هولناک قتل او درهم شکست. میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه، در نقطه‌ای او را به گلوله بست که چندسالی پیشتر به دستور شاه قاجار، سیدجمال‌الدین اسدآبادی را بازداشت و خوار و خفیف کرده بودند و بدین ترتیب میرزا رضا در آن روز هم انتقام ستم‌کشی‌های خود از شاه گرفت و هم انتقام بدرفتاری‌ها با مرشد خود را.

قلب شاه قاجار با گلوله‌ای که از تپانچه پنج لول یک رعیت ایرانی خارج شد از حرکت ایستاد، رعیتی که رویای قتل ناصرالدین شاه مالیخولیای ذهنش بود و با فکر اجرایی کردن آن شب و روز می‌گذراند. چه آنکه میرزا رضا چند سال قبل از آن نیز به هنگام تعزیه‌خوانی تکیه دولت که در غرفه حاج محمدحسین امین‌الضرب خدمت می‌کرد، به هنگام گردش شاه در غرفه‌ها نیت کرد با کاردی که در اختیار داشت مقصود خود را انجام دهد اما احتیاط کرد که مبادا کارگر نگشته و کار‌ها بد‌تر و سخت‌تر شود.

...خیلی خیلی سفید و چاق و تندرست بود....
ظهیرالدوله، داماد ناصرالدین شاه پس از شرح چگونگی قتل شاه توسط میرزارضا کرمانی، در ادامه اینگونه میگوید:
جسد را بهمراه افراد زیر به ارگ تهران آوردند. شاهزاده فریدون میرزا که پیرمرد و ریش سفید قاجاریه بود و هم اینکه رسم است که سلاطین قاجار را باید قجر غسل بدهد. و یک نفر آخوند و حاج حیدر، خاصه تراشِ خود شاه و چند نفر سقای شاهی با دلوهای بلغار که در دست داشتند.

نخست سقاها سنگفرش بین حوض بلور و پله ها را که "کفش‌کن" عامه بود!! چند تشت آب ریختند و بعد سرداری ماهوت سیاهِ الماس دوزی را که با هزار آرزو برای پوشیدن در جشن پنجاهمین سال سلطنتش دوخته بودند و تازه تمام شده بود از تن شاه بدر کردند. تمام رخت های شاه را کنده، پیراهن شاه نصفش بقدری خونی بود که سفیدی آن اصلا پیدا نبود. زخم شاه را درست دیدم، گویی دست قضا مهر زده بود که اگرشخص میخواست قراول برود و در کمال دقت، قلب را بزند، یقیناً آنگونه نمی زد.

جسم شاه را لخت و عور از بالای پله ها آوردند و سقاها شستند و گذاشتند. خیلی خیلی سفید و چاق و تندرست بود. ریشش را همان روز صبح برای رفتن به حرم حاج عبدالعظیم در همین مکان و توسط همین حاج حیدر خاصه تراش، تراشیده بود. آن آخوند خیلی نزدیک به سر شاه با کفش ایستاده و محض احتیاط از ترشح و نجس شدن، عبا و رخت هایش را جمع کرده و به زیر بغل زده و به سقاها امر میکرد که بریــــــــز !!

و خودش به آواز میگفت: به نیت راســــــت، و حاج حیدر خاصه ترش، جسم شاه را از طرف راست می غلطانید به طرف چپ و یک سقا، یک دولچه بلغاری آب می ریخت. خلاصه؛ بطوری که یک گدایی را برحسب قانون و شرع غسل می دهند، شاهنشاه مقتدر ممالک محروسه ایران را غسل دادند. عجبتر آنکه بقدر قیمتِ یک کفن هم از آنچه خودش را مالک بر آن می دانست، حق نداشت. و در پایان، کفن عضدالملک را آوردند و شاه را کفن کردند......

رویای میرزا رضا اما در دیدار با مرشدش سیدجمال‌الدین اسدآبادی در استامبول مهر تایید می‌خورد و تبدیل به نقشه می‌شود، آن روز که میرزا رضا در محضر سیدجمال و به‌گاه شکایت از صدمات روزگار به گریه می‌افتد. سید اما او را برحذر می‌دارد که «گریه کار کودکان است و مرد مادام که دروازه مرگ به روی او باز است نه زیر بار ذلت می‌رود و نه از حوادث روزگار شکایت می‌کند.» میرزا رضا پس از شنیدن این سخن جانی تازه می‌گیرد و حال و روز ملال‌‌انگیز خویش تغییر داده و برای انتقام کشیدن از ستمکار خود را آماده می‌سازد.

مخفیانه به ایران باز می‌گردد به‌رغم آنکه می‌داند تحت تعقیب است با هزار ملاحظه خانه‌ای در شهر ری برای خود فراهم کرده، قیافه و نام خویش را تا آنجا که ممکن است تغییر داده، در بالاخانه دری که از صحن مقدس به مدرسه امین‌السلطان می‌رود به شغل معالجه امراض جلدی کودکان پرداخته و در حقیقت برای اجرای یگانه مقصد خویش انتظار فرصت می‌کشد. فرصتی که سرانجام به بهترین شکل ممکن برای میرزا رضا فراهم شد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات