- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 186104 - 116/7
- وزن: 2.00kg
تاریخ بختیاری
نویسنده: عبدالحسین لسان السلطنه ؛ لسان السلطنه سپهر
به کوشش: مجید رهنما
ناشر: مجموعه اشرف پهلوی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 550
اندازه کتاب: رحلی گالینگور - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو ؛ بر روی نام ناشر و سال چاپ چسب زده شده
مروری بر کتاب
مصور
کتابی درباره تاریخ ایل بختیاری و سکونتگاه آنان به فارسی. در ۱۳۲۷ «عبدالحسین خان سپهر» ملقب به لسان السلطنه و ملک المورخین به فرمان «علیقلی بختیاری سردار اسعد» وزیر جنگ و زیرنظر او تحریر کتاب را آغاز کرد.بخش اعظم این اثر نوشته اوست اما مجموعا چهارده تن در تحریر و تدوین و ترجمه برخی از منابع آن نقش داشتهاند که در فصول کتاب نامشان ذکر شدهاست.
سردار اسعد شخصاً در منابع جستجو میکرده و پس از بررسی و انتخاب فصول راجع به بختیاریها مطالب را برای تحریر یا ترجمه در اختیار تحریرکنندگان و مترجمان قرار میدادهاست. علاوه بر آن بخشهایی را برای سپهر تقریر میکرده و او آنها را عینا مینوشته و گاهی در پانویس توضیحاتی درباره مطالب نقل شده از منابع میافزودهاست.نگارش «تاریخ بختیاری» حدود هفت سال طول کشید زیرا سردار اسعد برای معالجه چشم به اروپا سفر کرد و تألیف کتاب متوقف شد. در ۱۳۳۳ سلطان محمد نائینی به فرمان سردار اسعد کتاب را به پایان رساند.
در تألیف «تاریخ بختیاری» افزون بر منابع معتبر از نوشتهها و خاطرات خارجیانی که به منطقه بختیاری رفته بودهاند با ذکر نام نویسنده و مترجم آنها استفاده شده که همین امر سبب تکرار برخی از مطالب شدهاست.از جمله این آثار است: «سفرنام لیرد» که نویسندهاش در ۱۲۵۸/۱۸۴۰ به منطقه بختیاری رفته و مدتی در آنجا زیسته بودهاست. «سفرنامه بارون دو بد» به ترجمه سلطان محمد نائینی جهانگرد روسی که هم زمان با لیرد در میان بختیاریها بودهاست و «خاطرات سرتیپ هوتم شیندلر» صاحب منصب انگلیسی ترجمه علیرضابن محمدحسین بن کیخسروبن فتحعلی شاه.
فصل اول كتاب با عنوان «اصل و نسب بختيارى» با كلام هرودوت درباره بختيارىها (كه باكتريا را با آن يكى گرفته) و افتخارات مردان بختيارى در جنگ با يونانىها و اسكندر شروع مىكند. سپس اصل و نسب آنها را به آلبويه و سامانيان مىرساند. در مباحث ديگر اين فصل به مسائل زير پرداخته شده است: لغت بختيارى، نسب ايل بختيارى، ابتداى تشيع در بختيارى و شوشتر، وجه تسميه لغت لر، اجداد لرهاى بختيارى، پايتخت بختيارى، محل قشلاق و ييلاق بختيارى.
فصل دوم، به جغرافيا و تاريخ سياسى بختيارى اختصاص دارد كه در آن به معرفى تيرهها و طوايف بختيارى و محل استقرار آنها، شهرهاى مهم، ديگر قبايل اين سرزمين، معادن، منابع آب و حدود بختيارى و زبان مردم آن سامان اشاره مىكند.
فصل سوم كه تألیف ميرزا عبدالرحيم خان كاشانى است، تحت عنوان «سرزمين بختيارى» به وضعيت ايل بختيارى در زمان نگارش شرح مسافرت خود از اصفهان به اهواز از طريق سرزمينهاى بختيارى درسال 1323ق. پرداخته است. در اين قسمت خواننده اطلاعات دقيقى درباره راهها، شهرها، دهات، شيوههاى زندگى اجتماعى و اقتصادى مردم و سرزمين بختيارى به دست مىآورد.
فصل چهارم، با عنوان «شرح و تحقيق در باب مجسمه قديمه كه در بلوك مالمير بختيارى كشف شده»، از نوشتههاى محمدحسن خان صنيعالدوله است. در اين فصل نویسنده از طرف ناصرالدين شاه مامور مىشود تا راجع به مجسمهاى فلزى كه در مالمير بختيارى توسط يكى از كشاورزان كشف شده، تفحص كند. ولى پس از پارهاى مطالعات و تحقيقات آن را از ارباب انواع يونانى دانسته، مالمير را در قرون پيش از اسلام محل اسارت و بعدها محل سكونت يونانىها مىداند و به اين بهانه تحقيقات خود را در خصوص جغرافياى تاريخى مالمير به رشته تحرير درآورده است.
فصل پنجم، به نظرات هوتم شيندلر در مورد ايل و سرزمين بختيارى تحت عنوان «ريشه تاريخى بختيارى» اختصاص دارد كه مؤلف بحث خود را با شرح موقعيت جغرافيايى و نيز سابقه و پيشينه تاريخ بختيارىها از قرون باستان شروع مىكند و با انتساب آنها به اتابكان لر كوچك و بزرگ و بيان تاريخچهاى از ايشان و تداوم آنها در دوره صفوى ادامه مىدهد و با بررسى مفصلتر حيات سياسى و نقش تاريخى بختيارىها در دوران افشاريه و زنديه مطلب خود را به پايان مىبرد.
شيندلر نژاد بختيارىها را مخلوطى از ترك و مغول و ایرانى مىداند. در انتهاى اين فصل، جدولى از شجره و اولاد و احفاد ايل بختيارى با شعبات و طوايف مختلف و متعدد آن ضميمه شده، سپس شرح حال مختصرى از شيندلر به قلم خود او آمده است. اين فصل را عليرضا بن محمدحسین بن كيخسرو بن فتح عليشاه قاجار ترجمه نموده است.
در فصل ششم، بخشهایى از كتاب «فارسنامه حاج ميرزا حسن حسینى فسائى» با عنوان «مناطق تابع بختيارى» آمده است. در فصل هفتم تحت عنوان «در باب جغرافيا و تاريخ بختيارى» از قول سردار اسعد چنين مىخوانيم: بنده على قلى مندرجات ذيل را كلمه به كلمه مىگويم و ملك المورخين مىنويسد.اين بخش به لحاظ سنديت تاريخى از قسمتهاى مهم كتاب به شمار مىرود و مختصرى از تاريخ، طوايف تيرههاى ايل بختيارى شروع كرده، در ادامه به مباحث متنوعى مىپردازد.
فصل هشتم، حاوى «خلاصه سفرنامه لايارد انگليسى به بختيارى» ترجمه يوسف مسيحى چهارمحالى است. در اين سفرنامه اطلاعات مفيدى از بختيارىها و اوضاع و احوال ايشان در زمان مذكور ارائه شده است كه از جمله آنهاست: ضيافتها، شعرخوانى، راهزنان و ناامنى كامل، لباس بختيارى، گورستان، عقايد و خرافات، اخذ ماليات و....
فصل نهم نيز به جغرافيا و تاريخ بختيارى از مآخذ مختلف اختصاص يافته است كه با مطالبى از سفرنامههاى شاردن شروع مىشود؛ اما به درستى روشن نيست كه آيا مباحث ديگر نيز نقل قول شاردن از منابع اصلى است يا مؤلف و محرّر كتاب خود مستقيما از منابع اصلى استخراج و در كتاب گنجانده است. در هر صورت در اين فصل پس از مشاهدات شاردن، راجع به رودخانه زاينده رود اصفهان مباحث فراوانى مطرح شده است.
در فصل دهم بخشى از سفرنامه ابن بطوطه، مشتمل بر مسافرت اين سياح مغربى در قرن هشتم به صفحات غربى ایران و مشاهدات وى درباره ايذه و شوش و حاكم وقت آن، اتابك افراسياب، آمده است. فصل يازدهم تماما دربردارنده بخش بختيارى سفرنامه لرد كردن و متضمن مشاهدات شخصى اوست كه به دليل نقش سياسى و تاريخى اين سفير و صاحب منصب انگليسى در وقايع دوره قاجار از ارزش و اهميت تاريخى بسيارى برخوردار است. اين فصل حاوى تاريخچهاى از سابقه و گذشته بختيارى و موقعيت سرزمين بختيارى از نظر جغرافيايى و سياسى و بالاخره وضعيت اين ايل در زمان مسافرت مؤلف است.
فصل دوازدهم، حاوى بخشى از كتاب «تاريخ ایران»، تألیف سرجان ملكم انگليسى درباره بختيارىها مىباشد كه او نيز نژاد و اصل و نسب و سابقه و پيشينه تاريخى بختيارىها را در زمانهاى دور تا قرون معاصر مورد ارزيابى قرار داده و نمونههایى از دخالت اجداد بختيارىها را در حوادث سياسى زمانهاى مختلف نشان مىدهد.
فصل سيزدهم، به شرح و بيان نقش و جايگاه بختيارىها در تاريخ ایران از دوره صفوى تا قاجاريه از دو منبع اختصاص دارد:1- عالم آراى عباسى 2- فارسنامه حاج ميرزا حسن حسینى فسايى. فصل چهاردهم، به «وقايع تاريخى بختيارى در عصر قاجار» اختصاص يافته كه از كتابهاى «تاريخ منتظم ناصرى»، «ناسخ التواريخ» و «روضه الصفا» اخذ شده است. فصل پانزدهم، حاوى مطالبى در جغرافياى بختيارى؛ از جمله نباتات، رودها، امامزدهها، جبال معروف، معادن و چند شهر مهم تاريخى است.
فصل شانزدهم كه احتمالا به قلم عبدالحسين لسانالسلطنه سپهر، نگاشته شده، يكى از مهمترين فصلهاى كتاب است كه به تشريح و توصيف نقش نيروهاى بختيارى در جريان مشروطه، علىالخصوص استبداد صغير مىپردازد؛ به طورى كه در ارتباط با اين دوران، در حكم مأخذ اصلى و درجه اول به شمار مىرود.
فصل هفدهم درباره ويژگىهاى جغرافيايى، طوايف و قبايل كهنو جديد، آثار باستانى و مختصرى از تاريخچه و پيشينه سرزمين و مردم بختيارى است. فصل هيجدهم كتاب، ترجمه بخشى از سفرنامه مستراستاك، صاحب منصب انگليسى حكومت هند بريتانيا است. فصل نوزدهم، حاوى دو نامه از ارغون خان و اولجايتوخان مغول به زبان مغولى و خط اويغورى و يك نامه از تيمور گوركان به فارسی كه كاملا از موضوع بختيارى و تاريخ مشروطه خارج است؛ اما در حكم اسنادى مفيد براى تاريخ روابط ایران با اروپا در دوران مغول و تيمورى است كه بنا به درخواست سردار اسعد و به همت ميرزا محمد قزوينى، از آرشيو ملى فرانسه استخراج، ترجمه و دراين مجموعه گنجانده شده است.
در فصل بيستم، ترجمه شش فصل از سفرنامه بارون دوبه، نايب اول سفارت روس كه در اوايل سلطنت محمد شاه از اين سرزمين ديدن كرده بود، آمده است. در فصل بيست و يكم، سردار اسعد حادثه ترور ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضاى کرمانى را كه خود در آن زمان جزو ملتزمين دربار بوده، مفصلا به رشته تحرير درآورده است. آخرين فصل كتاب، مشتمل بر تاريخچه كوتاهى از سابقه تاريخ بختيارىها از دوره اتابكان، تيمور، صفويان و نادرشاه افشار و همچنين فتح قندهار توسط نادرشاه در سال 1150ق.و نقش موثر و تعيين كننده قواى 4000 نفرى بختيارى در سپاه نادر دراين فتح مىباشد.