- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 175401 - 5/3
- وزن: 0.30kg
بهشت زمین
نویسنده: مصطفی زمانی
ناشر: اشرفی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 70
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو
مروری بر کتاب
این کتاب از مجموعه داستانهای مصور اسلامی مخصوص کودکان است که حاوی قصص و حکایات پندآموز قرآنی است...
شدّاد و شدید فرزندان عاد بودند و بنابر بسیاری مآخذ (مانند: تاریخ بخارا، مجمل التواریخ و القصص) پسرعموی ضحاک بودند. شدید، بزرگ قوم عاد و انسانی دادگر و درست کردار بود. وی پس از سیصد سال پادشاهی از دنیا رفت و پس از او شدّاد که انسانی کافر و زورگو بود و ادعای خدایی داشت به جای او نشست.حضرت هود(ع) کهپیامبر قوم عاد بود،پیش شدّاد رفت و او را به دین حق و یکتاپرستی دعوت کرد. شدّاد گفت: «اگر من حرف تو را بپذیرم، خدایت چه پاداشی به من میدهد.»
حضرت هود(ع) گفت: «بهشت جاودانه.»
شدّاد گفت: «بهشت چیست؟ کجاست و چگونه است؟» حضرت هود بهشت برین را به بهترین نحو برای او توصیف کرد.
شدّاد گفت: «بهشتی که تو گفتی من میتوانم مانند آن را در این دنیا بنا کنم.»
به این ترتیب شدّاد ایمان نیاورد و در کفر و طغیان باقی ماند.
شدّاد تمام نزدیکان خود را جمع کرد و گفت که تصمیم دارد باغهای زیبایی مانند بهشتی که هود گفت بنا کند، که در همان زمان به نام باغهای ارم معروف شد. شدّاد هرجا توصیفی از بهشت میشنید همان را در ساخت باغها یا بهشت خود در نظر میگرفت تا هیچ کم و کاستی نداشته باشد.برخی میگویند این باغها بین صنعا و حضرموت در سرزمین یمن قرار دارد. برخی هم مانند صاحب «منتهی الارب» اعتقاد دارند باغ ارم در دمشق یا اسکندریه یا در سرزمین مصر قرار دارد.
به دستور شدّاد هزاران تن به این کار گمارده شدند تا با استخراج جواهرات از معادن و گردآوری آن از ممالک دیگر در ساختمان این باغ بهکار گرفته شوند.
بهشت یا باغ شدّاد، دارای نهرهای گوارا و درختان بسیار بلند و سرسبز با دیوارهایی از زر، سیم، یاقوت و زمرد ساخته شد. گفته شده طول دیوارهای باغ 12 فرسخ و گرداگرد آن حصاری به بلندی 200 ذراع کشیده شده است. در داخل باغ سیصد قصر بزرگ و زیبا که با انواع جواهرات تزیین شده ساخته شد. سیصد تا پانصد سال طول کشید تا باغ ارم ساخته شود.
هنگامی که ساخت این بنا تمام شد، شدّاد و نزدیکانش به تماشای بهشتی که ساخته بودند رفتند. وقتی شدّاد به در باغ رسید، زمانی که میخواست از اسب پایین بیاید، در حالی که یک پایش در رکاب و یک پایش روی زمین بود، عزرائیل جان او را گرفت. در روایتی دیگر آمده که صیحهای آسمانی، یا جبرئیل بانگی سر داده و شدّاد و همهی یارانش هلاک شدند....