- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 146057 - 71/4
- وزن: 0.90kg
بهار و خون و افیون
نویسنده: احمد احرار
ناشر: شباویز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 690
اندازه کتاب: پالتویی بزرگ - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
موقعیت زنان درباری در عصر صفوی
شاه اسماعیل اول، بنیانگزار سلسله ی صفوی، که تاریخ نویسان نسبت پدری او را به امام موسی الکاظم (ع) می رسانند، انسانی ی و سلحشور بود و به سبب فضیلت های اخلاقی و کمالات بسیاری که داشت، مریدان بیشمارش او را به پادشاهی برگزیدند و جان بر کف به خدمتش ایستادند تا بتواند کشور پاره پاره شده و آشوب زده ی ایران را یکپارچه سازد و در سایه ی دین، آرامش و آسایش از دست رفته را دوباره برقرار گرداند.
فرزندش، شاه طهماسب(اول)، نیز انسانی وارسته و متعهد بود و ادامه دادن راه نیاکان را بر خود فرض می شمرد. او نشان داد که در خور میراثی است که به دست آورده است. ولی هیهات که چون نوبت به شاه اسماعیل (دوم) رسید، سرشت بد بر اصل و نسَب او خط بطلان کشید و تعلیم و تربیت را بی اثر گردانید.
اسماعیل (دوم) را از بدو تولد، به رسم آن روزگاران، به طایفه ی افشار سپردند تا راه و روش صوفیگری آموزد و در رشادت و قیادت سرآمد اقران گردد، ولی او جز به عیش و نوش نمی اندیشید و دمی از باده گساری و شاهدبازی غافل نمی شد. جواب قزلباشان مشفق را با شمشیر خونریز می داد و دهان اندرزگویان دولتخواه را با درشتگویی و بی حرمتی می بست. سرانجام، شاه طهماسب را چاره ای نماند جز آنکه فرمان حکومت هرات را که به نام اسماعیل صادر شده بود، لغو کند و حکم به زندان قهقهه افکندن او را شرف صدور بخشد.
بیش از نوزده سال سپری شد و در این مدت زندانی قلعه ی قهقهه، که نقد جوانی را از کف داده بود، سینه ی پُر کینه را بیش از پیش با نفرت و کین انباشت و روز به روز از انسان بودن بیشتر فاصله گرفت. او می پنداشت که هرگز روی آزادی را نخواهد دید و عزت و شوکت گذشته را به چنگ نخواهد آورد، غافل از آنکه قلمزن تقدیر، سرنوشت دیگری برای او رقم زده است.
طایفه ی افشار که اسماعیل را در دامان خود پرورش داده بود، دست در دست خواهر بانفوذش نهاد و بسیاری از سرکردگان و درباریان را همداستان ساخت که تا به سلطنت رسیدن اسماعیل از پای ننشینند، در لحظه ای که داس اجل خرمن هستی شاه طهماسب را درو کرد.
این متحد آن، به طرفداری از اسماعیل، برادر کوچکتر او – حیدر – را که دعوی جانشینی پدر داشت، به خاک و خون کشیدند و هر یک از طرفدارانش را نیز که به چنگ آوردند، از دم تیغ گذراندند. اموال حیدر میرزاییان را به تاراج بردند و آتش نیستی در خانمان هر که با اسماعیل همرا نبود، درافکندند تا راه سلطنت وی هموار شود....