- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 159151 - 70/5
- وزن: 0.40kg
به ملاقات هایدگر ؛ خاطرات پیام آوری از جنگل سیاه
نویسنده: فردریک دو توارنیکی
مترجم: شروین اولیایی
ناشر: رخ داد نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 318
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
زایش یک پرسش؛ گفتگوهایی با ژان بوفره
...آزادیْ بنیادِ بنیاد است، دلیل دلیل ... پس بدینسان هستی انسانی که همچون اگزیستانس (وجود) استعلایی در امکانهایش شکوفا شده، هستی دوردستهاست، تنها بهواسطهی این دوردستهای آغازین است، که او خودش را در استعلایش نسبت به هر موجود شکل میدهد، که نزدیکی حقیقی به چیزها در انسان گسترش مییابد...
...هایدگر کلاس هایش را با یونیفرم اس اس برگزار می کرده، دانشجویان هیتلری را آزاد گذاشته تا یک پلاکارد ضدیهود را در دانشگاه نصب کنند و حتی دسترسی استاد پیر یهودی اش هوسرل را به کتابخانه دانشگاه ممنوع کرده است»؛ اینها شایعات وخیمی بودند که پس از جنگ دهان به دهان درباره هایدگر می چرخید.
کتاب «به ملاقات هایدگر» شامل دو بخش است. بخش نخست شامل خاطرات نویسنده از دیدارهایش با هایدگر است که پس از جنگ به طور اتفاقی مسوول «اندکی ابهام زدایی» از پرونده هایدگر می شود و بخش دوم گفت وگوهایی با ژان بوفره یکی از بزرگ ترین شارحان هایدگر در فرانسه است که علاوه بر گفت وگوهای جذاب در مورد فلسفه هایدگر و اصطلاحات فلسفی غامضش به مساله ریاست دانشگاه هایدگر و ارتباط او با ناسیونال سوسیالیسم می پردازد.
جنگ جهانی دوم تمام شده و نویسنده، فردریک دوتوارنیکی، به جست وجوی هایدگر وارد فرایبورگ می شود. پس از ملاقات با هایدگر سعی می کند دیدگاه هایدگر در مورد ارتباطش با ناسیونال سوسیالیسم را جویا شود. دو توارنیکی از هایدگر نقل می کند که او در سال ۱۹۳۳ به امید رهایی مردم آلمان از فقر و هرج و مرج، به بیداری ملی درود فرستاده و احترام گذارده بود. او به درخواست همکارانش و به اتفاق آرا وظیفه ریاست دانشگاه را پذیرفته و همچون کسی که ماموریت، یا به بیان بهتر یک «بار» را می پذیرد این کار را با هدف حفظ استقلال دانشگاه در برابر هرگونه تسلط سیاسی و فارغ از حزب نازی و نیز هرگونه آیینی انجام داده بود.
اما هایدگر با دانستن اینکه مجبور خواهد شد به سازش های دیگری تن در دهد در فوریه ۱۹۳۴ از جایگاهش کناره گیری کرده بود. دوتوارنیکی از قول هایدگر می نویسد: آنها تلاش می کنند معنای استعفایش از پست ریاست دانشگاه در سال ۱۹۳۴ را به فراموشی بسپارند. چرا می خواستند کلاس هایش در دانشگاه که بنیادهای ادعایی آیین رسمی حزب را به پرسش می کشید نادیده بگیرند؟ چرا به صورت برنامه ریزی شده گفته های تمام کسانی را که می توانستند به روابط سرد هایدگر با کارمندان رژیم در مدت ۱۰ماه ریاستش شهادت دهند و همچنین انتقادهایی را که او اغلب در دفتر کارش، در وزارتخانه ها و گاهی به صورت خصوصی مطرح می کرده انکار می کردند؟
دوتوارنیکی می گوید هایدگر پذیرفت که رودررو با زوال جمهوری وایمار، با حساب، روی نوآوری و بدون تجربه، خودش را رها کرده تا به سمت ایده مبهم سوسیالیسمی آلمانی کشیده و اغفال شود، بدون محاسبه کافی اوضاع و احوال تاریخی ناسازگار با هرگونه تغییرات معنوی، به ویژه بدون سنجیدن نقش افراد. همان طور که در خطابه ریاستش گفته، گمان کرده بود تغییر ژرفی در حال وقوع است که شاید نوع دیگری از زندگی و واقعیت معنوی جدیدی را میسر می سازد. او خودش را سرزنش می کرد که نتوانسته به موقع سرشت حقیقی شر، از جمله وزن تعیین کننده نهیلیسم و خواست قدرت را ببیند.
در بخش دوم کتاب در یکی از گفت وگوها میان دوتوارنیکی و ژان بوفره، بوفره به دفاع از هایدگر می پردازد و معتقد است نازیسم در اروپا برای هایدگر چیزی نیست مگر سومین نمود پدیداری پس از بلشویسم روسی و فاشیسم ایتالیایی که بعدها توتالیتاریسم نامیده شد. همان طور که جمله های دیگری از درسگفتارهای هایدگر در دهه ۳۰ نشان می دهند، ناسیونال سوسیالیسم، آنگونه که وی آرام آرام شکل گیری آن را مشاهده می کند، یکی از صورت ها یا یکی از پدیدارهای نهایی و غالب «برخورد» یا تصادم میان تکنولوژی در مرحله بسط سیاره ای آن با انسان دوران مدرن است؛ انسانی که در پایان فلسفه بدل به سوژه ای شده که جهان ابژه ای است برای او...