- موجودی: موجود
- مدل: 191935 - 68/3
- وزن: 0.30kg
بزهکاران ؛ همه با ظاهری معصوم
نویسنده: فردریک دار
مترجم: عباس آگاهی
ناشر: جهان کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 146
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1402 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
مثل دیوانهها وارد خانه شدم. آقای رولان آنجا، روی بهترین صندلی (یک صندلی کهنه که پایههایش تاب برداشته و از مادربزرگ به ما رسیده است) نشسته و کلاهش را به عقب سرش انداخته بود.
مامان با قیافهای حق به جانب، روبهرویش ایستاده بود. معمولاً او کمی بزک میکرد، ولی روز جمعه بود، یعنی روز رختشویی. برای همین او روپوش کهنه و پارهاش را پوشیده بود و یک تکه متقالِ پارچه تشک را به عنوان پیشبند به کمرش بسته بود. خیلی سطح بالا جلوه میکرد! از تشت رختشویی که روی اجاق کف کرده بود خجالت کشیدم؛ همینطور از اثاثیه پوسیده، از آباژور و آویز پُر از فضله مگس. همچنین باید اعتراف کنم، از لبِ شکری مامان هم خجالت کشیدم.
او گفت:
«بفرمایید! اینم خودش!»
و به سرعت با لحنی سرشار از سرزنش از من پرسید:
«لوئز، این دیگه چه حکایتییه؟ تو رفتی خدمت این خانم و آقا پیشنهاد کلفتی بدی؟»
«آره.»
«چرا قبلش به من حرفی نزدی؟»
من شانهها را بالا انداختم. آقای رولان با ناراحتی لبخند میزد. برای نشان دادن شرمندگیام به او حملهور شدم.
«چهطوری فهمیدید کجا زندگی میکنم؟»
«مرد سیگارفروش روبهروی خونهم به من گفت که شما کی هستید...»
«چرا آمدید؟»
«چون من و زنم فکر کردیم. ما آمادگی داریم شما رو استخدام کنیم.»
من به هیچ چیز دیگری فکر نکردم. نمیدانم برای شماها اتفاق افتاده است که واقعاً خوشبخت باشید... کاملاً و از همه لحاظ خوشبخت باشید؟ من احساس کردم که یکراست به منطقهای گرم، به منطقهای نورانی سرازیر میشوم...
ماجرا در شهرکی در حومه پاریس روی میدهد: شهرک کارگرنشین لئوپولدویل. محلهای در آن سوی خطآهن، با خانههایی محقر و بیقواره که در کنار هم ردیف شدهاند. محله در احاطه دودکشهای کارخانههاست که ابرهای ضخیمی از دود درست میکنند و بر محله میافکنند. قهرمان و راوی داستان، دختر جوان کارگری است که میخواهد محیط کار و زندگی و آینده محتوم خود را تغییر دهد. او با ترفندی به خانه یک زوج امریکایی راه مییابد و مستخدم آنجا میشود.
مرد امریکایی مستشار نظامی است و در مأموریت خود در فرانسه، صاحب خانه و زندگی مرفهی است. ورود لوئز به خانه رولانها سرآغاز ماجراهایی است که عواقب وخیمی برای زوج امریکایی و نیز دختر جوان در پی دارد.
فردریک دار در این کتاب جلوه دیگری از مهارت و استادی خود را در ترسیم شخصیتهای داستانیِ پیچیده و چندوجهی و در ضمن باورپذیر نشان داده است. لوئیز در روایتی حق به جانب از زندگیش و در مقام دختری چشم و گوش بسته و سادهدل، بهتدریج چشمههایی از خود نشان میدهد که برای خواننده نامنتظر است.
با پیشروی داستان، خواننده به تردید میافتد که آیا این شخصیت معصوم را نباید یک بزهکار خطرناک دانست!؟ در صفحات پایانی، شخصیت لوئیز میان «بزهکاری» و «حماقت» در نوسان است و خوانندگان کتاب، بسته به دیدگاه خاص خود، میتوانند به قضاوتهایی متفاوت برسند.