- موجودی: موجود
- مدل: 172092 - 61/3
- وزن: 0.30kg
بررسی تحلیلی مثبت اندیشی و منفی نگری
نویسنده: ابراهیم فقی
مترجم: آسیه سادات حسینیان راوندی
ناشر: مرسل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 176
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
همه چیز ابتدا در اندیشه اتفاق می افتد، نیروی اندیشه تأثیر زیادی در عواطف و احساسات و برآوردهای زندگی ات دارد، بنابراین در واقعیت زندگی، اثر روشنی از خود بر جای می گذارد. این کتاب با اطلاعات ارزشمند و جدیدی که دارد به تو خواهد آموخت، تا چگونه نیروی اندیشه ات را تحت کنترل خود در آوری و افکار منفی خود را به افکار مثبت تبدیل کنی و چگونه به آرامش درونی دست یابی.
مثبت اندیشی چگونه به تو کمک خواهد کرد تا به اهدافت برسی و چگونه به تو آرامش روحی و خوشبختی خواهد بخشید منفی نگری چگونه جلو رشد و پیشرفت تو را خواهد گرفت و تو را دچار بیماری های روانی و جسمی خواهد کرد، و چگونه می توانی آن را تحت کنترل خود در آوری....
در کتاب حاضر آثار و نتایج مثبت اندیشی و منفی نگری در زندگی بررسی شده است. ابتدا منفی نگری مفهوم یابی شده و دلایل منفی نگری افراد در زندگی مطرح شده است. سپس پیامدهایی که منفی نگری در زندگی دارد، بررسی شده و ویژگی های شخصیت منفی گفته شده است. در ادامه مثبت اندیشی معنا شده و گونه های مختلف مثبت اندیشی بیان شده است. ویژگی های شخصیت مثبت ، هفت اصل مثبت اندیشی و نیروهای سه گانه در این زمینه معرفی شده اند....
مردی به من گفت: «همه چیزم را از دست دادم.» به او گفتم: «من واقعا از فوت همسرت متأسفم.» مرد تعجب کرد و گفت: «چه کسی به تو گفته که همسرم فوت شده؟ همسرم زنده است و زندگی می کند و شکر خدا کاملا سالم است!!!» گفتم: «پس متأسفم تو مبتلا به بیماری سرطان شده ای و در همه ی بدنت پخش شده.»
گفت: «آقای دکتر! من مریض نیستم.» گفتم: «حال پسر بزرگت چطور است؟ نکند او هنوز معتاد است؟» آن مرد با عصبانیت جواب داد: «آقای دکتر! چطور می توانی این طور حرف بزنی؟ پسرم هیچ وقت معتاد نبوده است، بلکه یک جوان متدین و در تحصیل موفق و در زندگی فرد ممتازی است.» گفتم: «آیا دختر بزرگت را پیدا کردی یا همچنان در حال فرار از خانه است؟» گفت: «دکتر جان! به نظر می رسد جناب عالی مرا با فرد دیگری اشتباه گرفته ای؛ چون دخترم اصلا از خانه فرار نکرده است؛ بر عکس او واقعا خوشبخت است و یک خانم مذهبی است و اگر خدا بخواهد به زودی ازدواج می کند.» گفتم: «آیا تو همچنان محکوم به زندان هستی یا توانستی مشکلت را رفع کنی؟»
به من نگاهی انداخت و گفت: «دکتر! من برای تو احترام زیادی قائلم، ولی حرف هایی که به من می زنی کاملا غیر عادی است، چون اصلا برای من و خانواده ام از این اتفاق هایی که گفتی نیفتاده است. می خواهم بدانم چرا این حرف ها را به من می زنی؟» به او گفتم: «بیا اول برگردیم به حرفی که به من گفتی: همسرت زنده است و زندگی می کند، خودت در سلامتی کامل به سر می بری و پسرت فرد متدین و برجسته ای است، دخترت نیز همین طور و به زودی ازدواج خواهد کرد و فرزندانت همه خوب هستند، این طور نیست؟»
آن مرد پاسخ داد: «بله شکر خدا.» از او پرسیدم: «پس دقیقا چه خسارتی دیده ای؟» مرد گفت: «شغلم را از دست داده ام!» به او گفتم: «آیا معنی اش این است که تو همه چیز را از دست داده ای؟» گفت: «نه، به خواست خدا یک شغل بهتری پیدا خواهم کرد.»