- موجودی: موجود
- مدل: 184878 - 27/3
- وزن: 0.30kg
برخورد نزدیک از نوع آخر
نویسنده: چیستا یثربی
ناشر: نمایش
زبان کتاب: فارسی - انگلیسی
تعداد صفحه: 216
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
این نمایش نامه در سال های مختلف برنده ی جایزه ی اول نمایش نامه نویسی جشنواره ی بین المللی تئاتر فجر شد.
قاضی - حکم این است: سرکار خانم نسترن سماوات ، شما باید طبق حکم دادگاه منکرات ، به عقد دایم آقای آرش معتمد دربیاین! این حکم از این لحظه ، تا سه روز دیگه لازم الاجراست.
نسترن - (با خشم و فریاد) نه آقا نه! من راضی نیستم ... جمع کنید این بساط و ... (نور می آید.)
نسترن - (چشم در چشم مردم) آقا من صد بار گفتم که نمی خوامش ، چرا حکم زور می دین ... تولدمون زورکی ، مردنمون زورکی ، لااقل بذارین اختیار دل بیزبونمون دیگه دست خودمون باشه. (مکث) من نمیخوام زنِ این آقا بشم ... زور که نیست!
آرش: منم راضی نیستم آقا ... من ترجیح می دم بمیرم ، اما شوهر این خانم نشم ... اصلا مگه شما آقامین که دارین به زور زنم می دین؟...
...«ابلیس: (بیتوجه به سؤال او) ببینم اگه چیزی رو که اون بخواد، تو نخوای؟
حمید: اطاعت میکنم.
ابلیس: و اگه چیزی رو که تو میخوای، اون نخواد؟
حمید: ترکش میکنم!
ابلیس: چرا؟ چون تو کتاب خوندی؟ یا اینکه (با تمسخر) میترسی بری جهنم؟
حمید: چون میپرستمش.
ابلیس: گفتنش سادهست. همه میتونن چنین ادعایی کنن. ولی تو این پرستش رو با چی نشون میدی؟
حمید: با تسلیم.
ابلیس: تو از تسلیم چی میدونی؟
حمید: اونقدر میدونم که زندگیمو دربست در اختیارش بذارم.
ابلیس: نه. تو هیچی نمیدونی، تو تسلیم آرزوهات هستی نه اون. تابهحال هم، هرچی برات اتفاق افتاده، مطابق میلت بوده. برای همین احساس کردی به اون نزدیک شدی. وقتی تسلیم هستی که کاری خلاف میلت انجام بدی، خلاف میل خودت و مطابق میل اون.
حمید: ولی تا حالا خیلی چیزا بوده که من دلم میخواسته انجام بدم، ولی فقط به خاطر اعتقادم این کار رو نکردم.
ابلیس: البته کارای دیگهای هم هست. تو هنوز اول راهی.
حمید: و تو لابد به آخرش رسیدی!
ابلیس: راه من اول و آخر نداره....