دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

بخت طوبی

بخت طوبی

نویسنده: بهیه پیغمبری
ناشر: البرز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 384
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 7

 

مروری بر کتاب

طوبی دختری زیبا و سرزنده‌ است که با سن کم خود مشتاق تجربه‌های گوناگون است. دلباختگی او به پسری لاابالی و بی‌مسئولیت زندگی آرام و شادش را دست‌خوش تغییراتی جدی می‌کند.

دو ساعت مانده به ظهر، آقا تقى قبا و ردای شیر شکریش را پوشیده و سلانه سلانه راهی حجره اش شد. پیش از آن که در چوبی گل میخ پرنجی ستاره دار را پشت سرش ببندد، با صدای کلفت و بمی که از قوت قلب و راحتی خیالش برمی خاست، به شاگردی که کنار سکوی سنگی در مراقب آمد و شد و دیگر حرکات و سکنات اهالی خانه و مراجعان آن بود گفت: 
حواست را خوب جمع کن! پرنده پر زد، گزارشش را می دهی! مبادا حتی به هوای دفع سول، محل نگهبانیت را ترک کنی تا زمانی که برنگشته ام، همین خوب چشم و گوشت را باز میکنی، سپس برای آنکه توسط طوبی یا هرکس دیگری با انعام و سکه های زرد و سفید خریده و سرسپرده نگردد.

کیسه ترمه ای از جیب بغل لباسش در آورد و سوی پسرک پرت کرد و گفت: « اگر تا قبل از شیپور بگیر و ببند برگشتم که هیچ، مرخصی!وگرنه تا سپیده صبح همین جا می مانی و کشیک می دهی!» امان الله شاگرد مطبع و خاکسار آقا تقی که نوجوانی سپرده چهارده ساله بیش نبود و از شش سالگی در حجره و کنار دست ارباب می لولید و شب ها نیز همانجا می خوابید و هر روز با آمدن حاجی به حجره، جلوی پایش برخاسته و سلام و تواضع می نمود و با دستپاچگی افسار خر را گرفته و در طویله جایش می داد...

...دل توران خانم از دیدن قامت طوبی ضعف رفت و با شیرینی، لبخند جانانه‌ای حواله‌ی دختر جوان و نورسته‌اش داد که در زیبایی میان هم‌سن و سالانش همتا نداشت. در حالی که پیراهن کوتاهی از پارچه‌ی قوس و قزح اعلا و شلوار یاز مخمل آلبالویی خواب و بیدار و شلیته‌ی کوتاهی با چین‌های ریز و قشنگ که لبه‌های دامنش به‌نحو زیبایی زری‌دوزی شده و بالای نوار را با ابریشمی خوشرنگ، دندان‌موشی زده بودند به تن کرده بود با دلربایی کنار دست مادر نشست و با اطواری دلپسند، طره‌ای از موهای خرمایی روشنی را که با رگه‌هایی از تارهایی به درخشندگی طلای ناب آراسته می‌شد، زیر چارقدش جا داد و پیشانی گرد و صیقلی‌اش را زیباتر از ‌آنچه بود در معرض دید توران خانم قرار داد.

مادر با شیفتگی به سبزی چشمان طوبی که در زیر ابروان قهوه‌ای و سایه‌ی مژگان بلندش چون دریایی عظیم و بی‌انتها بود خیره ماند و درست مثل دعایی زیر لب زمزمه کرد: "الهی توران تصدق قد و بالایت برودکه امیدوارم بخت و اقبالت هم مثل پیشانیت بلند و درخشنده باشد!"» 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات