دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

بانوی سربدار

بانوی سربدار

نویسنده: حمزه سردادور
ناشر: صفار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 300
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 2

کمیاب - کیفیت : درحد نو - نو ؛ نوشته تقدیمی داشته که پاک شده است

 

مروری بر کتاب

فاخته پس از مرگ عبدالرّزاق جامه سیاه پوشید، غالبا چه از روى تأثر و تالّم و چه براى خودنمایى و تظاهر اشک مى‌ریخت و چنین وانمود مى‌کرد که پس از مرگ شوهر پهلوان از دنیا و مافى‌ها بیزار شده و آرزویى جز این ندارد که هر چه زودتر در آن دنیا به شوهر عزیز ملحق شود. مخصوصا هر موقع که به حضور مادر داغدیده عبدالرّزاق مى‌رسید زبان مى‌گرفت و گریه را سر مى‌داد و آرزوى مرگ مى‌کرد.

با این حال روز سومّ حرکت مسعود بود که با آزاده خلوت کرد، مقدّمه چید مبنى بر این که کار سربداران پا در هواست و فرمانروایى آن قوامى ندارد و به مویى بسته است، دیروز عبدالرّزاق به دست برادرش امیر مسعود کشته شد و ممکن است یکى هم «خداى نکرده» مسعود را از پا درآورد و یا مسعود در جنگ کشته شود و خود پیداست که در این صورت چه سرنوشتى در انتظار هر دو خواهر خواهد بود. هر دو را اگر اسیر و کنیز نکنند، با یک دست جامه که دربردارند از قصر بیرون خواهند کرد.

بنابراین آزاده که فعلاً همه کاره قصر امیر است باید تا زود است فکرى به حال خود و خواهرش بکند. خلاصه اکنون که کلیدهاى خزائن عبدالرّزاق به دست آزاده افتاده خوب است در موقع مناسبى دور از نظر این و آن درهاى خزائن را باز کنند و از نقدینه و جواهرات و سایر نفایسى که در خزانه بى‌صاحب افتاده هر کدام سهمى برگیرند تا آتیه خود را تأمین کنند.

منطق فاخته از نظر مال‌اندیشى درست و محکم بود، ولى آزاده کسى نبود که به مسعود عزیزش خیانت کند. آزاده نگاه ملامت‌بارى به روى خواهر نمود و گفت: مسعود مرا امین دانسته و محافظت خزانه را برعهده من واگذاشته، دور از انصاف است که به مسعود خیانت کنم. فاخته برآشفت و گفت: تو اختیار خود دارى، ولى من هم که زن عبدالرّزاق بودم حق دارم ارثیه خود را از میراث او مطالبه کنم. خودت نمى‌خواهى، چیزى برندار، ولى سهمیه مرا بده. آزاده جواب داد که وارث عبدالرّزاق برادرش مسعود است و باید از او مطالبه کنى. گفتگو به درازا کشید.

در این رمان که از جریان تاریخی سربداران الهام گرفته شده است، سلطان «ابوسعید» از اولاد هلاکو در زمانی که مغول‌ها بر ایران مسلط بودند در سلطانیه پایتخت حکومت می‌کرد. یکی از ایلچی‌های ابوسعید به قریه باشتین که مردم آن از شیعه متعصب بودند، رسید، وی برای استراحت زنانی را برای خوش‌گذرانی طلب کرد.

«آزاده»، دختر زیباروی برای این کار در نظر گرفته شد اما او که زنی غیرتمند بود حاضر بود به دار آویخته شود اما تسلیم مغول‌ها نشود. در این زمان جنگی میان روستاییان و مغول‌ها درگرفت که بیشتر ایلچی‌ها در آن کشته شدند. در این میان «عبدالرزاق» فرزند «خواجه فضل‌الله» که جوانی رشید بود داستان را از مردم روستا شنید. او گروهی را تشکیل داد و نامش را «سربدار» گذاشت و برای جنگ و دفاع از مملکت و ناموس خود آماده شدند.


فهرست 

1. مغولان مست
2. طوفان آغاز مى‌شود
3. ایلچى خواجه علاءالدّین
4. یورش به قافله خواجه علاءالدّین
5. کاروان جهیزیه‌ی عروس
6. زنى به نام ماریه
7. حکومت سربداران بر سبزوار
8. مأموریّتى براى مسعود
9. جستجوى بیهوده
10. راز افسردگى آزاده
11. سر قتلغ‌خان
12. یک نقشه‌ی ماهرانه
13. راز آزاده فاش مى‌شود
14. سرنوشت شوم
15. فتح نیشابور
16. بر سر دو راهى
17. توطئه براى از میان بردن دو رقیب
18. نبرد حماسه‌آفرین
19. بیمار عشق
20. عیادت‌کننده ناخوانده
21. شیخ حسن جورى
22. سه عروسى در یک شب
23. طعم تلخ شکست
24. عروس سیاه‌پوش
25. توطئه‌ی نافرجام
26. انتقام خون برادر
27. کفّاره‌ی گناه
28. سرانجام امیرمسعود
29. فاخته در مسند بانوى سربداران
30. در اعماق چاه
31. تاریخ تکرار مى‌شود
پایان سخن

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات