- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 130374 - 60/5
- وزن: 0.40kg
باغ های شنی
نویسنده: حمیدرضا نجفی
ناشر: نیلوفر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 126
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مجموعه پنج داستان
چه روزگاری است! من البته کتاب اولم را با پول معلمی درآوردم و خودم هم به کتابفروشیها دادم که پولش هم هیچ گاه برنگشت. ولی امروز هیچ معلمی نمیتواند چنین کند. پس انگار نویسندهای میتواند صاحب کتاب اول باشد که یا ارث و میراثی داشته باشد و یا اول رفته باشد به کسب حتما حلال و یک میلیونی یا دست کمش پانصد ششصد هزار تومانی بالابود پیدا کرده باشد تا بعد بیاید و کتاب اول و حتی دومش را درآورد. چه پلشت روزگاری!
هوشنگ گلشیری بخشی از مقالهی «حرفی از جنس زمان» و بنیاد فرهنگی هوشنگ گلشیری در ادامهی حرکتی که او آغاز کرد، و به همان انگیزه، دورهی جدید مجموعهی شهرزاد را با نظارت بر انتخاب و چاپ نخستین مجموعه داستان نویسندگان پی خواهد گرفت...
بخوانی اش کارَت تمام است، همان جور که من. گفتم: « می گفتی لالِه که مشدی؟ »
پوزه گرازش را باز کرد و خُرناس رضایت کشید.
ــ زبون واز کرده لاکردار. ریخت، امّا کور خواند. پیش افتادم.
جُفت و تک توی مشتم دم گوش قلِ شان دادم، لال بودند. طی کرده بودیم، پامنبری قدغن و خدایی همه ساکت بودند الا تاس. که آنهم لال مانی گرفته بود، شانس من. لج کردم و گفتم:
ــ یا لیلاج! دو دوسَر!
آخر دیگر چیزی برایم نمانده بود که از دست بدهم. انداختم. گراز قارید:
ــ مالیده!
حیف که فتوا بی فتوا، طی کرده بودیم، توی همان اتوبوس که با هم رفیق شدیم. خدایی شد که دم ترمینال خفتِ اش کردم، اتوبوس را. پریدم بالا، شوفر شاکی شد. گیر داد که:
ــ نه اصفهان، نه گُلپا نه اراک، نه قم، صاف میرم بندر!