- موجودی: موجود
- مدل: 193688 - 1/4
- وزن: 0.20kg
بازی هر روز
نویسنده: پرویز مسجدی
ناشر: نیل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 78
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1354 - دوره چاپ : 2
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
مجموعه قصه و طرح
بازی هر روز مجموعه داستان کوتاه نوشته پرویز مسجدی است. داستانهای این مجموعه زندگی مردم فرودست جامعه را در سالهای قبل از انقلاب به تصویر میکشند. امیدها، آرزوها و حسرتهای مردمی که هرکدام به نوعی دچار محرومیت و ضعف هستند.
زن با ملایمت دست سر بچه اش را کشید و با دست دیگرش در سالن را فشار داد. وقتی وارد شد، ایستاد، کمرش را قوز کرد، و دهانش باز شد. مثل اینکه چیزی درون سینهاش آتش گرفته باشد، تند نفس کشید وچون بوی دوا و عرق تن، و توتون، وارد ریه هایش شد، دهانش را بست و چهرهاش در هم رفت. در سالن، مرد و زن همهمه میکردند و کلماتی که به فارسی و عربی ادا میشد در هوا موج می زد.
جمعیت، اینجا و آنجا جلو اطاقها و باجهها، صف کشیده بودند و مثل اینکه مرتب پای یکدیگر را لگد کنند، با عصبانیت حرف میزدند و بدون اینکه طرف مشخصی داشته باشند، قُر می زدند و با شخصی که معلوم نبود کیست، دعوا میکردند.
زن با خستگی در زنبیل کهنهای که به مچ دستش آویزان بود جستجو کرد و چند شناسنامهٔ وصلهدار و یک ورقه زرد رنگ از آن بیرون آورد و به پسر بچه نشان داد و گفت:
- شش تاس، بااین کاغذ زردرنگ میشود هفت تا، یادت باشه.
بعد به طرف اولین اطاقی که درش بسته بود و باجهای چهارگوش رو به سالن داشت رفت و به پسربچه گفت:
- اول میای اینجا و شناسنامه ها رو میدی، یادت باشه.
شناسنامهها و آن ورقه را جلوی باجه گذاشت و به متصدی گفت:
- خونوارهٔ مرحوم غلامعلی خندان. شش نفریم.
متصدی آنها را برداشت و یکییکی با ورقهٔ زرد رنگ مطابقت کرد. بعد همه را به پوشهٔ قرمزی سنجاق کرد و گفت:
- برین رو اون نیمکت بنشینین، تا صداتون کنن.
زن به وسط سالن، آنجا که نیمکت ها بودند، نگاه کرد و گوش به فریادهای مردم داد که در سالن میپیچید. فریادهایی که از رنجی آشنا و صمیمی، سرشار بود و بیشتر به ناله میمانست. به نظرش رسید تا وسط سالن و ردیف نیمکت ها، راهی بس طولانی و خردکننده است و در هر قدمش فریادهای رساتری آزارش خواهند داد...
فهرست
جوجه آباج كل خاور
باز خريد
مستمري
بازي هر روز
سر پوش
بيابان
ستاره
چراغ هاي اجاره اي
و...