- موجودی: موجود
- مدل: 193882 - 74/4
- وزن: 0.30kg
بازگشت به برهوت
نویسنده: برنار ماری کلتس
مترجم: زیبا خادم حقیقت
ناشر: تجربه - افکار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 84
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
نمایشنامه
خواهري پس از سال ها دوري از ملك شخصي اش تصميم گرفته است به آن بازگردد. حال آنكه مدت هاست خانه را به امان خدا رها كرده است و برادر با صرف وقت و هزينه هايي به آن رونق بخشيده. او برگشته تا در اين خانه حكم راني كند و برادر معتقد است زحماتي كه براي حفظ اين بنا كشيده غير قابل اغماض است. در گيري ميان خواهر و برادري مسن كه سال هاست از هم دور بوده اند.
وطن من چي ئه؟ خاك من كجاست؟ خاكي كه بتونم روش بخوابم كجاست؟ تو الجزاير خارجي ام و روياي فرانسه رو مي بينم؛ تو فرانسه خارجي تر ام و روياي الجزاير رو مي بينم. يعني وطن جائي ئه كه آدم نيست؟ ذله شده م از اين كه سرجام نيستم، از اين كه نمي دونم جام كجاست. اما وطني وجود نداره، هيچ جا، نه. ماري، اگر مي شد براي بار دوم بميري، آرزوي مرگ ت رو مي كردم. سرودهاي مذهبي ت رو بخون، تو بهشت خوش باش، يا تو جهنم، اما همون جا كه خوش اي بمون، شرت رو از سر من كم كن.
[دیواری که باغ را احاطه کرده است. در برابر در ورودی گشوده. صبح زود.] مام کولو: عزیز، بیا تو، بجنب. امروز خیلی کار داریم. چون ماتیلد، خواهر آقا، با بچه اش از الجزایر بر می گردند.
باید همه چیز رو آماده کرد، من هم که دست تنها به همه ی کارها نمی رسم. عزیز: آمدم، مام کولو. آخه فکر کردم صدای پا و حرف زدن شنیدم: یه چیزی هم تو این ساعت تو این کوچه به نظرم غریب اومد. مام کولو: کوچه ها خطرناک اند، زود بیا تو. دوست ندارم این در رو باز بگذارم.
عزیز: هاد النهار طالع ما فی بانش. [ماتیلد وارد می شود.] ماتیلد: علاش غادی یکون نهار خایب؟ عزیز: إذا کانت الاخت حماره بحال خوها، باینه... ماتیلد: أنا عارفتها مش بحال خوها! عزیز: و کیف تعرفها؟ ماتیلد: أنا هی ختو... [فاتیما و ادوار با چند چمدان وارد می شوند.]
مام کولو: بیا تو عزیز، جلوی این در نپلک. [به ماتیلد:] شماکی هستید؟ دنبال چی می گردید؟ ماتیلد: بگذارید رد بشم، مام کولو. من ام، ماتیلد. [سرسرای ورودی؛ پلکان بزرگ.] ماتیلد: این پیرزن که از پله ها پایین می آد کی ئه؟ مام کولو: مارته. ماتیلد:...