- موجودی: موجود
- مدل: 193879 - 78/2
- وزن: 0.60kg
بازگشت استاد رقص
نویسنده: هنینگ مانکل
مترجم: جواد ذوالفقاری
ناشر: نوروز هنر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 576
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
هنینگ مانکل در 'بازگشت استاد رقص' چنین روایت میکند که نئونازیسم در بستر زیرین و پنهان جامعه حضور دارد و رشد میکند و پس از گذشت بیش از پنجاه سال از جنگ جهانی دوم هنوز این پدیدهی اجتماعی قربانی میگیرد. بدین سان ، این داستان که بیانگر نوعی عمل جنایی نئونازیسم است در شکل پلیسی مطرح میشو
پلیسهای درون داستانهای این نویسنده سوئدی شخصیت هایی خوب و کمککننده به افراد جامعه هستند و میتوان شباهتهایی میان نوع داستانهای او با کتابهای آگاتا کریستی پیدا کرد.کتابهای مانکل بسیار پرخوان است به محض انتشار به زبان سوئدی به دیگر زبانها هم ترجمه میشود.او که داماد اینگمار برگمان فیلمساز سرشناس سوئدی است از فعالان چپ و مخالفان سرسخت جنگ ویتنام، آپارتاید و جنگ استعماری پرتقال در موزامبیک بود. مانکل همچنین موسسهای انتشاراتی دارد که هدفش حمایت از استعدادهای جوان در سوئد و نیز آفریقاست.
مرگ دردناک مولین؛ بازرس پلیس در حاشیه ی جنگل؛ جایی که سال های بازنشستگی را در آن می گذارند؛ همکار جوان او را وامی دارد که روزهای مرخصی را به جای استراحت در جست و جوی قاتل و انگیزه ی قتل بگذارند. او در پیگیری این ماجرا در می یابد؛ در پس چهره ی مولین پیر با آن خونسردی و صمیمیت، یک جانی پنهان شده است. نویسنده به این بهانه نقبی به درون جامعه ی سوئد می زند و خشونت و نژاد پرستی پنهان آن را آشکار می کند...
...وقتی آرون سیلبراستاین بیدار شد نمیدانست که بود. کمربندی از مه بین رؤیا و واقعیت بود که باید راهش را از این طریق کشف کند آیا واقعاً آرون سیلبراستاین بود، یا در همان لحظه فرناندو اریهرا، در خوابهایش هر دو اسم اغلب قاطی میشد. هربار که بیدار میشد، لحظهای را با گیجی تمام تجربه میکرد. امروز صبح هم مستثنی نبود، وقتی چشمهایش را باز کرد و نوری را دید که از برزنت رد میشد. دستش را از کیسهخوابش بیرون آورد و به ساعتش نگاه کرد.
سه دقیقه از نه گذشته بود. گوش داد. همهچیز ساکت بود. شب قبل، بعد از گذشتن از شهری که اسمش فالشوپینگ بود، به جادهی اصلی پیچید. بعد از دهکدهای کوچک با اسمی شبیه گادهم رد شده بود و رد یک گاری را یافته بود که به جنگل میرفت، و توانسته بود چادرش را برپا کند.
حالا همانجا از خواب بیدار شده بود، این احساس را داشت که باید بهزور از دست کابوسهایش رها شود. باران میآمد، رگباری ریز با قطرات گاهگاهی روی برزنت میریخت. دستش را داخل کیسهخواب کرد تا گرم شود. هر صبح با آرزوی گرم شدن هوا به خود قوت قلب میداد. سوئد در پاییز کشور سردی بود. طی اقامت طولانی متوجه این نکته شده بود. بهزودی همهچیز تمام میشد...
جوایزی که این کتاب برنده شده است
آسترید لندگرین 1996
گولدن داجر انگلستان 2001
بهترین رمان جنایی اروپا در سال 2004