دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

باده کهن

باده کهن

نویسنده: اسماعیل فصیح
ناشر: البرز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 220
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1373 - 
دوره چاپ: 2

کمیاب - کیفیت : درحد نو 

 

مروری بر کتاب

باده ی کهن مثل اکثر داستان های فصیح در جنوب کشور سیر می کند. جایی که نفت هست. جایی که عشق هست. جایی که رنج هست....در سرتا سر کتاب، ذکر عشق است و بس. عشق نه از نوع زمینی. عشق به الوهیت باطن. این عشق گاهی از زبان قرآن، گاهی در کشف الاسرار و گاهی در غزل های حافظ و مناجات عرفانی مولوی بیان می شود.

داستان ابتدا فضای آشنا و تکراری (جنوب _ نفت و آشنای غریبه ای از فرنگ برگشته) را تداعی میکند. آن طور که اسماعیل فصیح میخواهد.ادامه داستان ؛ با ریتم آهنگین و دلنشین عشقی ناباورانه را رقم میزند. عشقی که دوست داری با آن همراه شوی. نویسنده تحولات روحی یک انسان را به نمایش می‌گذارد. در قسمت‌هایی از این داستان ویژگی‌های حسی و جسمی زوج عاشق بیان می‌شود، اما نویسنده صحنه‌ها را به صورت ایمائی درمی‌آورد تا عشق آن‌ها را فراحسی نشان دهد.

دکتر کیومرث آدمیت متخصص قلب است که با گذراندن دوره تخصص خود در آمریکا، در سال 1370 وارد آبادان می‌شود تا در بیمارستان این شهر مشغول خدمت‌رسانی شود. او با بازگشت به ایران درگیر اتفاقاتی می‌شود که در این رمان خواهید خواند. داستان باده کهن ساختاری ساده و سست دارد و تعابیر و صحنه‌های داستان‌های دیگر اسماعیل فصیح را یادآوری می‌کند. همچنین این اثر حاوی مطالب عاشقانه و عارفانه و ذکر بیت‌هایی از حافظ، مولانا، خواجه عبدالله انصاری و... است.

..ماه در آسمان آبى نیلگون مى‌درخشید. روى تشک نازک، سعى کرد فکر کند ببیند آخرین‌بارى که روى زمین بدون تختخواب خوابیده بود، کجا بود، چه وقت بود؟ ربع قرن مى‌شد؟ ربع قرن اول زندگى‌اش که اصلا تختخواب نداشتند. در یکى از سفرها، در ویلایى در بورلى‌هیلز لوس‌آنجلس تختخواب گردى داشت که اگر مى‌خواستند، تخت به‌آرامى و با موزیک مى‌چرخید. آنجا عشق و یگانگى وجود داشت، ولى با شهوت و هرزه‌درایى مفرط و فراوان آلوده بود.

وقتى او آمد گردن‌بند «الله» را به گردن داشت.
«میخواى پنجره رو ببندم؟» به‌آرامى کنارش دراز کشید.
«براى من نه. منظره‌ش حال میده.»
«روى زمین خوابیدن چى؟ براى شما که لوس‌آنجلس و لندن توى تختخواب‌هایى با تشک پر قو خوابیدید، حال نمی‌گیره؟»
«نه. شاعرانه است. بخند. دعایى براى خواب یا براى عشق خوب نداریم؟»
«آدم باید به جایى برسه که نفس کشیدن هم با عشق به خداوند باشه و در هر نفس او را ستایش کنه. من احساس مى‌کنم شما راه افتادى و درواقع سرنوشتى در انتظار من و شماست که شما را تکان میده.»
«مگه ما قراره امشب علاوه‌بر عشق کار دیگرى هم بکنیم؟»

«منزلگه عشق ما دل احباب است
در قصه عشق ما هزاران باب است

عشق با معناى یگانگى‌اش شروع خیلى چیزهاست. بهترین آن‌ها هم به خدا رسیدنه.»
«چقدر به خداوند فکر مى‌کنى... من کمى حسودیم میشه. زنى گفتند، شوهرى گفتند.»
«من به خدا فکر نمى‌کنم. من با خدا هستم.»
«پس من چى؟ الان که پیش بنده حقیر فقیر سراپا تقصیر هستى.»
«خدا درون شما هست. فقط شما «کشف» نکردى.»
«واى، باز عود کردیم به عارضه مزمن و لاعلاج من خنگ...»

پرى لبخند زد، دست‌هایش را به‌سوى او دراز کرد. «بیا، خنگ راه‌وار من... شکر کن.»
«تا چند وقت پیش که من توى جهنم بودم، ما اسم این را گذاشته بودیم شیطونى.»
«اون گذشته‌ها بود، آقاى دکتر آدمیت. جایى که ما الان هستیم یا سرانجام شما خواهى رسید، ابلیس و شیطان و بقیه نابودند.»
«من هم یک خط شعر از معبد «تاج محل» هندوستان بلدم :
اگر فردوس بر روى زمین است     اینجاست، اینجاست، اینجاست»

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات