- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 146214 - 71/2
- وزن: 0.50kg
با شب به سوی غرب
نویسنده: بریل مارکهام
مترجم: ابراهیم یونسی
ناشر: پانیذ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 390
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
خاطرات و سرگذشت نامه بریل مارکهام (1902 - 1986) خلبان زن انگلیسی
كتاب بريل ماركهام- با شب به سوي غرب- را خوانده اي؟ من او را در آفريقا مي شناختم. و هرگز فكر نمي كردم به جز چيزهايي كه در دفترچه پروازش مي نويسد بتواند مطالب ديگري بر روي كاغذ بياورد- و حالا مي بينم كتابي نوشته است فوق العاده خوب. جوري كه من در مقام يك نويسنده از خودم خجالت مي كشم...
كتابي است فوق العاد زيبا طوري كه همه ما نويسندگان را از نمود مي افكند...
صحنه هايي را كه من شخصاً ديده و اوصافشان را در نوشته هاي ديگران خوانده ام به وجهي فوق العاده زيبا توصيف مي كند. دلم مي خواهد اين كتاب را بگيري و حتماً بخواني... كتابي است بي نظير!
همینگوی
اگر اولین مسئولیت یک شرح حال نویس، گذراندن زندگیای پرماجرا و پرقصه باشد، مرکام در انجام این کار به موفقیتی کم نظیر دست یافته است. مرکام که با نام بریل کلاترباک در مرکز انگلیس به دنیا آمد، در دوران کودکی به همراه پدرش به کنیا رفت، حیوان خانگی اش یک گورخر بود، دوست هایش اسب ها بودند و همسایگانش، بابون ها، شیرها و غزال ها.
او در هواپیمایی کوچک با جمع آوری اطلاعات درباره ی فیل ها پول درمی آورد و بخش عمده ی باقی زندگی اش را به عنوان ماجراجو، مربی اسب های مسابقه و خلبان سپری کرد. مرکام به اولین انسانی تبدیل شد که بدون وقفه فاصله ی میان اروپا تا آمریکا را با هواپیما طی کرد و اولین زنی شد که از شرق به غرب اقیانوس اطلس را به تنهایی پرواز کرد. در کتاب شب در مسیر غرب، ماجراجویی ها و اتفاقات شگفت انگیز زندگی پرحادثه ی مرکام، در قالب داستانی جذاب به مخاطبین ارائه شده است.
.... پیامی که مرا به "نونگ و" میخواند در حوالی ساعت یک صبح از باشگاه موتایگ به کلبه کوچکم واقع در بیشه اوکالیپتوسی رسید، که در همان حوالی بود. پیام مختصر بود و از من میخواست بی درنگ کپسول اکسیژن را برای معالجه یکی از معدنچیان طلا که در اثر بیماری ریوی مشرف به مرگ بود با هواپیما به قرارگاه برسانم.
امضا کننده پیام نامی بود که من هرگز نشنیده بودم و یادم هست که نوعی خوش بینی رقتانگیز در ارسال این پیام سراغ کردم زیرا تنها راه رسیدنش به من از طریق تلگرافخانه موانزا بود، که قریب به صد میل با محل فاصله داشت و معمولا با پیکهای مخصوص ارسال میشد. این پیام سه روزی بود که در راه بود و مردی که نیاز به اکسیژن داشت بیشک در این مدت مرده بود، یا نه ارادهای مافوق بشری برای زنده ماندن از خود بروز داده بود...
در لافزنیهای بزرگ شرطبندیهای كل قارهی آفریقا، سنتلجر ناچیز محسوب میشود. ولی این مسابقات برای رك، برای وایز چایلد، برای هشت اسب دیگری كه از نقطهی شروع عزیمت میكنند ناچیز و پیشپا افتاده نیست؛ برای من هم كه مشغول آخرین آمادهسازیها هستم ناچیز به حساب نمیآید. ساقهای كرهمادیان را لمس میكنم، كمی باد كردهاند ولی تبآلود نیستند.