- موجودی: موجود
- مدل: 175057- 54/5
- وزن: 0.40kg
با سکوت حرف می زنم
نویسنده: عبدالجبار کاکایی
تصویرگر: میثم سلطانی
ناشر: علم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 256
اندازه کتاب: رقعی سلفون کاغذ نخودی - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 1
کیفیت : نو ؛ مهر دارد
مروری بر کتاب
لذتِ ساختن و پرداختن، یافتن و پروردن، داشتن و بالیدن، پاتوقِ ناکامی و تسلیم، پناه ناامیدی و تردید، ایستگاه شَک، زاویهٔ نیایش، مجالی برای دروغ، برای عشق.
تازه پانزده سالم بود که به آهنگی از درون کلمات را چیدم. نمیدانم موسیقی از کجا بود اما با وسواس کلمهها را چیدم، نه کم نه زیاد، به قاعده، فقط صورتبندی میکردم.
همین کلمههایی که تا چهارده سالگی بیمبالات ادا میشدند، آقا شده بودند، اعتبار داشتند. با فعل و اسم و حرف خودمانی شده بودم.حالا جذبهٔ آنها بر ارادهٔ من غلبه داشت، حالا نیمی از عقل من در تصرف من بود، نیمی در تصرفِ آنها. حالا همه من نبودم، شرمسارانه دروغ میگفتم، گناهکارانه راست.
از پانزده سالگی به منطقِ زبان حملهور شدم، در آرایش کلمهها کوشیدم، به تودههای وهمآلودِ فکر نزدیک شدم. به روایت مرموز درونم پرداختم، همه از کلمات ملایم صبح من میفهمیدند که شبِ پیش عاشق شده بودم. به دروغ خودم را عاشقتر، شوریدهتر، دیوانهتر و حتی گاهی نادانتر مینمایاندم.
بودم یا نبودم نمیدانم و نمیخواستم بدانم. از دانایی میگریختم. نه گیس بلند کردم نه دمپایی لاانگشتی پوشیدم و نه مخمور به هستی نگاه کردم ، با همین ابروهای در هم کشیده و مغموم با کت و شلوار معلمی و کار با خودم، برای خودم شعر گفتم، دروغ بافتم و شما بزرگوارانه راست پنداشتید.
دروغهای مرا پنهان کردید. ما صادقانه به هم دروغ گفتیم، اما کدام باهوشتر بودیم؟ من میگویم شما. همین.
به تموم واژه ها شک می کنم
برو اما دیگه اسممو نبر
هیچکی مثل من نمیشه نا امید
هیچکی مثل تو نمیره بی خبر
بی تو دنیا که برام خواستنی بود
رو سر خاطره هام خراب میشه
مثه شمع نمیه جون چشمای من
تو شبای بی ستاره آب میشه
یه سلام ساده بین من و تو
واسه ما زندگی دوباره بود
دنیا رو هدیه می دادیم و هنوز
باغ چشممون پر از ستاره بود
به تموم واژه ها شک می کنم
حسی امروز تو رو از من میگیره
دوس دارم دوباره برگردی ولی
برا برگشتن تو خیلی دیره
به تموم واژه ها شک می کنم
واژه هایی که به بن بس می رسن
طفلکی چشمای خیس من و تو
هنوزم برای هم دلواپسن