- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 167666 - 81/5
- وزن: 0.40kg
ایران در دوره دکتر مصدق
نویسنده: سپهر ذبیح
مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی
ناشر: عطائی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 270
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ مهر دارد
مروری بر کتاب
سپهر ذبیح (۱۹۲۵ - ۲۰۰۹ میلادی) نویسنده و تاریخنگار ایرانی است که چندین کتاب و مقاله درباره تاریخ ایران معاصر و جنبش چپ در ایران به زبان انگلیسی، به رشته تحریر درآوردهاست.او در دهه ۱۳۲۰ هجری خورشیدی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل گردید و پس از تاسیس سفارت هند در ایران، به عنوان مترجم فارسی در آن سفارت استخدام شد. ذبیح همزمان خبرنگار روزنامه انگلیسی تایمز در ایران بود. او سپس در روزنامه باختر امروز به مدیریت حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت محمد مصدق، به فعالیت پرداخت.
سپهر ذبیح روابط نزدیکی با فاطمی و سران جبهه ملی داشت و در عین حال تماس خود را با دربار شاه نیز حفظ میکرد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به آمریکا نقل مکان نمود و برای اخذ دکترای علوم سیاسی، در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی به تحصیل پرداخت. پس از پایان تحصیلاتش در سال ۱۹۶۳، در کالج سنت مری کالیفرنیا به تدریس تاریخ ایران مشغول شد و سپس ریاست دپارتمان علوم سیاسی همان کالج را به دست گرفت. ذبیح برای بیش از ۴۰ سال استاد ممتاز علوم سیاسی در کالج سنت مری بودهاست. او همچنین دانشپژوه مدعو (مهمان) موسسه هوور استنفورد در سال ۱۹۸۳ و مرکز مطالعات خاورمیانه هاروارد در سال ۱۹۸۶، بودهاست.
...زمانی که دکتر مصدق لایحه اختیارات را در اواسط مرداد به مجلس برد هر چند مجلس هم با آن موافقت کرد اما کمکم زمزمههای مخالفت شنیده شد. البته مخالفت جدی آیتالله کاشانی زمانی بود که دکتر مصدق درخواست تمدید اختیارات برای مدت یکسال دیگر کرد. مسئله به این صورت بود که مخالفین و تعدادی از نمایندگان مجلس پیش آقای کاشانی میآمدند و اظهار نارضایتی میکردند. آیتالله کاشانی مخالفتی با تصویب این لایحه در نوبت اول نداشت چون وضعیت بحرانی کشور را خوب درک میکرد ولی تمدید آن را برای یکسال دیگر تحمل نمیکرد.
البته باید پذیرفت که دکتر مصدق وقتی که اختیارات را از مجلس گرفت توانست قوانینی را تصویب کند که هر اصلاح طلبی آن را آرزو میکرد یعنی نمیخواست که از این قدرت بهنفع خود سوء استفاده کند و بارها تأکید میکرد که من مستبد نیستم. او روحیهای داشت که میگفت مجلس در شرایطی است که مانع تصویب این قوانین است. این یکی از موارد اختلافی بود که میان آقای کاشانی و دکتر مصدق به وجود آمد. اختلاف دیگر بر سرموضوع انتصابات دکتر مصدق بود.
آقای کاشانی میگفت: شما همیشه میگفتید که تا قبل از من تمام نخست وزیران آلت سفارت انگلیس بودند حالا چطور شما خودتان سهامالسلطان بیات را که با شما نسبت فامیلی دارد در رأس هیئت مدیره شرکت نفت قرار دادی. با انتصاب سرلشگر محمد دفتری به عنوان رئیس گارد مسلح هم مخالفت کرد چون زمانی که میخواستند آقای کاشانی را تبعید کنند او به عنوان فرمانده دژبان، ایشان را با رفتاری توهین آمیز دستگیر کرد و آقای کاشانی هم از او خیلی دلخور بود.
درمورد انتصاب رضا فلاح در شرکت نفت هم مخالفت کردند چون معتقد بودند او نشان زانوبند حمایت از ملکه انگلیس گرفته و شایسته نیست به عنوان مشاور نزدیک در امور نفتی تعیین شود. در شرکت نفت افرادی همچون مهندس پرخیده و حسن نوذری نظر مساعدی نسبت به فلاح نداشتند و او را انگلوفیل میشناختند...
وقتی مخالفان مصدق دیدند که ارتش آشکارا از او حمایت میکند،بر آن شدند تا فرمان شاه دایر بر عزل مصدق را از طریق انداختن پارازیت به روی رادیو تهران و پخش پیام سرلشگر زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید،به اطلاع مردم برسانند.هنگامی که این کار انجام میگرفت،چند دسته از افراد پادگان تهران،به سوی مرکز شهر اعزام شدند تا تظاهرکنندگان را متفرق کرده و نظم و آرامش را،به هر قیمتی که باشد،حفظ کنند.
این دسته های نظامی که مجهز به تانک و زره پوش بودند،هنگام نزدیک شدن به میدان بهارستان،به تدریج تظاهرات طرفداری از شاه را آغاز کردند.دو تظاهرات کوچک توسط طرفداران شاه،که از کشتی گیران باستانی(زورخانه) و وزنه برداران و دسته های ورزشی جنوب تهران تشکیل میشد با نیروهای انتظامی رو به رو شدند اما برخوردی پیش نیامد.افسران فرمانده نیروهای انتظامی به روسای خود گزارش کردند که تظاهرکنندگان فقط از شاه حمایت میکنند و پراکنده کردن آنها در این مرحله،ممکن است تاثیر ناگواری در روحیه سربازان باقی گذارد.
سرتیپ ریاحی موضوع را به دکتر مصدق اطلاع و هشدار داد که نمیتوان به واحدهای ارتشی در اجرای دستورات نظامی ،زیاد اطمینان داشت چراکه در مرکز شهر عده زیادی به هواداری از شاه برخاسته و تعداد آنان،لحظه به لحظه رو به افزایش است،به طوری که ارتش قادر به کنترل اوضاع نیست.علاوه بر این معلوم شد که تعدادی از افسران مسول دفاع از رادیو تهران،همراه با افراد گروهانهای خود به مخالفان مصدق پیوسته اند و آماده حمله به مصدق شده اند.
در این هنگام جمعیت مرکب از نظامیان و غیر نظامیان طرفدار شاه به ساختمان شهربانی و ستاد ارتش نزدیک میشدند.نماینده سرلشگر زاهدی با رئیس ستاد ارتش تماس گرفت و از او درخواست کرد که یا در برکناری مصدق به آنها کمک کند یا مسولیت خونریزی را بپذیرد.رئیس ستاد ارتش،این پیام را به مصدق رساند که در آن وقت در خانه خود واقع در خیابان کاخ(شماره101)بود و طرفداران شاه آن را محاصره کرده بودند.