- موجودی: موجود
- مدل: 197923 - 63/2
- وزن: 1.40kg
ایدئولوژی آلمانی
نویسنده: کارل مارکس , فردریک انگلس
مترجم: تیرداد نیکی , عزیزالله علیزاده
ناشر: فردوس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 816
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1397 _ 1395 - دوره چاپ: 2 _ 1
مروری بر کتاب
این کتاب انتقادی است از فلسفه آلمانی معاصر و نمایندگان آن فویر باخ، ب. باوئر و اشتیرنر و دیگران و به نوعی تسویه حسابی است با فلسفه ی ما بعدِ هگل، به خصوص هگلی های جوان. این کتاب را مارکس و انگلس مشترکن در زمان اقامتشان در بروکسل نگاشته اند.
"ایدئولوژی آلمانی" در فاصله سپتامبر 1845 و مه 1846 نوشته شد. مشکلاتی که برای چاپ این اثر به وجود آمد موجب شد تا این کتاب به صورت دستنوشتهای ناتمام باقی بماند. تا این که در سال 1933 یعنی نزدیک به نیم قرن از مرگ مولفانش به چاپ رسید. خود مارکس در مقدمه "انتقاد اقتصاد سیاسی"اهداف دو دوست را معلوم کرده است: «ما تصمیم گرفتیم که برای روشن کردن تضاد موجود میان بینش خود و دریافت ایدئولوژیک فلسفه آلمانی با یکدیگر کار کنیم، یعنی در واقع میخواستیم با وجدان فلسفی گذشته خود تسویه کنیم.
این هدف به صورت انتقاد فلسفه مابعد هگلی تحقق پیدا کرد.» بنابراین "ایدئولوژی آلمانی" اثری جدلی است که به همین سبب در کنار خانواده مقدس جای میگیرد و دنباله آن است اما مانند همه آثار جدالی دو رهبر سوسیالیسم آلمانی، دارای عناصر اثباتی است که به حق آن را نخستین توضیح اصول ماتریالیسم تاریخی دانستهاند.
طرح آغازین اثر شامل دو جلد بوده است: نخستین جلد میبایست به ویژه به انتقاد از فویرباخ، برونو باوئر و ماکس اشتیرنر اختصاص یابد و جلد دوم به بحث درباره "سوسیالیسم حقیقی" بپردازد. تدوین جلد نخست بسیار پیشرفته بود، اما آنچه از جلد دوم در اختیار ماست از حدود صد صفحه تجاوز نمیکند؛ که معادل یک چهارم بخشی است که به فلسفه اختصاص یافته است. اگر مارکس و انگلس تا آن زمان خود را مرید فویر باخ و اومانیسم تاتریالیستی او میدانستند، اکنون نظریه جدیدشان آنها را به نقادی محدودیتهای اندیشه فویر باخ سوق میداد.
هرچند این اندیشه، حاوی "نطفههای قابل بسط" بود. در تحلیل نهایی فویر باخ نتوانسته است بر عالم حس فایق آید، زیرا که او عالم حس را در واقعیت انضمامی آن لحاظ نمیکند، بلکه آن را با عینک فیلسوف میبیند که برای او همه چیز باید به زبان مقوله، یعنی امور انتزاعی برگردانده شود.
در نظر فویر باخ، طبیعت امری غیرقابل تغییر است و حال آن که هر عین خارجی فقط به عنوان محصول فعالیت نسلهای متوالی برای معرفت قابل حصول است. همچنین فویر باخ انسان را نه در فعالیت صرفاً انسانی و مولد او، بلکه به صورت یک موجود لحاظ میکند و بدین ترتیب انسان را به مجموعه روابط انسانی با عشق و دوستی فرو میکاهد و مسئله روابط میان انسان و طبیعت را در ابهام فرو میبرد.