- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 145288 - 77/4
- وزن: 0.90kg
انگیزه های روانی
نویسنده: ژان پل سارتر
مترجم: ع. سبحانی
ناشر: فرخی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 524
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
اصول روانشناسی
اگر بشر را در خور تجزیه و تحلیل و تحویل به مفروضات اصلی بدانیم که نفس آنها را مانند خواص یک شی ء دربردارد، ممکن است کار ما در حقیقت به یک نظام مهیب اصولی منتهی شود؛ که آنگاه می توان آنها را مکانیسم ها یا دینامیسها یا نمونه ها خواند. لیکن ما خود را با یک برهان ذوحدین مواجه می بینیم.( وجود بشری ) ما به نوعی به گل نامشخص مبدل شده است که به طور منفعل محکوم به دریافت ( تمایلات ) است یا به یک دسته ی ساده از این تمایلات ورغائب تحویل ناپذیر مبدل می شود. در هر یک از این دو شق بشر ناپدید می شود، دیگر کسی را که تجربه ای برایش واقع شده باشد، نخواهیم یافت. »
همچنین سارتر بر این عقیده است که بشر را با توسل به محیط نیز نمی توان بیان کرد. سارتر می گوید:« محیط فقط تا همان حد که بشر آن را درک می کند که آن را به شکل موقعیت در می آورد می تواند بر روی او اثر بگذارد.» منظور از درک کردن در اینجا بدان معنی است که فرد یک ارتباط به تمام معنا با میحط دارد که سپس تبدیل به یک موقعیت می شود.سارتر نیز به مانند فروم اشاره می کند که انسان موجودی نیست که مثل سگ یا گربه به انگیزه ها و تمایلات در یک موقعیت زمانی و مکانی خاص پاسخ یکسان دهد. او می گوید که مسئله قطعی فهمیدن بشر این نیست که او در چه صفتهایی با اسب و سگ و موش یکسان است، بلکه در آن چیزی است که او را به طور منفرد به عنوان بشر یا وجود بشری متشکل می کند...سؤال اساسی برای سارتر هستی است. به نظر وی جهان و انسان هر دو بی معنی هستند. هیچ علتی برای بیان اینکه چرا جهان و انسان در آن باید وجود داشته باشند، یافت نمی شود.
اگر خدا وجود می داشت توجیه معقول امکانپذیر بود؛ اما حتی امکان وجود خدا هم نیست. مفهوم خدا یک تناقض است؛ بنابراین جهان و تمام وجود هیچ توجیه و دلیلی ندارد و سراسر بی معنی، پوچ و یاوه است. انسان از میان همه ی موجودات به سبب هشیاری و آگاهی خود غیرقابل توجیه تر و پیچیده تر است. انسان حقیقتی است غیر قابل انکار و نیز از نظر ریشه و منشأ غیر قابل درک و فهم کامل.آنچه انسان را بیشتر شاخص می کند، توانایی او در به کارگیری آزادی و اختیار است. انسان با کاربرد این توانایی باید دائم در حال انتخاب و تصمیم گیری باشد و نتایج این تصمیم گیری را نیز همواره تحمل کند. انسان محکوم به آن است که آزاد باشد. ماهیت انسان به گونه ای است که اگر سعی کند از آزادی خود فرار کند، بشدت دستخوش انزجار، درماندگی و یأس می شود.
سارتر با بینش پدیدارشناختی اش به بررسی و تحلیل تخیلات و عواطف پرداخته، می گوید: عواطف راههای مطمئن درک پدیده های جهان هستند و وظیفه ی آنهاست که جهان واقعی را - آنگاه که بسیار دشوار می شود - به دنیایی غیر حقیقی تبدیل کنند تا در موقعیتی مناسب و قابل درک برای فرد قرار گیرد و به جهانی خیالی آنطور که در تخیلات فرد می گنجد - مبدل شود و کیفیاتی به آن داده شود که در واقع دارای آن کیفیات نیست. مثلاً او در بحث از ترس، حالت غش و ضعف مفرط را به عنوان پناهگاهی معرفی می کند و شخصی را که به این پناهگاه متوسل می شود، فاقد قدرت مقابله و یا پرهیز از خطر می داند.شیوه ی درمانی سارتر با تحلیل روانی فروید متفاوت است. او به یافتن نظام ارزشی بیمار توجه دارد و فهم این نظام را از طریق تحلیل رفتار وی دنبال می کند.
چون هر فرد، آنچه را که می خواهد باشد، خود برمی گزیند و چون انسان به عنوان یک کل در نظر گرفته می شود، بنابراین سعی بر این است که امکانات و فرصتهای وی بررسی شود. هنگامی که این بررسی از طریق تحلیل عملکردهای وی صورت پذیرفت، می توان راه مناسب را برای درمان وی تشخیص داد. البته ممکن است بیمار خود را بفریبد و به فرصتهای راستین خویش، ارج و بهای لازم را ندهد. این وظیفه ی روان درمانگر است که مسائل بیمار را برای او آشکارا بیان کند و حقیقت بی اعتقادی را به او بقبولاند....