- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 195540 - 90/1
- وزن: 0.30kg
انسان تک ساحتی
نویسنده: هربرت مارکوزه
مترجم: محسن مویدی
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 289
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ: 3
کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
کتاب «انسان تک ساحتی» یکی از مهمترین آثار هربرت مارکوزه، فیلسوف و نظریه پرداز اجتماعی مکتب فرانکفورت، است. مارکوزه به عنوان یکی از مؤثرترین اندیشمندان مکتب انتقادی، در کتاب «انسان تک ساحتى» که به سال 1964 به رشته تحریر درآورد، سلطه و استیلای تکنولوژهای مدرن بر انسان را به چالش می کشد و تک بعدی شدن خرد، جامعه و انسان را نتیجه منطقی مدرنیته در تمام ابعاد آن می داند؛ امری که «انسان تک ساحتی» را بازتولید می نماید.
تبلیغات امروز به دنبال آن نيست كه درست را از نادرست و حقيقت را از اشتباه باز شناسد بلكه شخصا آنچه را كه میخواهد به صورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل میكند. مردم، وحشتناكی اين كار را درك نمیكنند زيرا تبلیغات به آنها مجال انديشيدن نمیدهد و از اين بابت به افسون سخنان مذهبی و جادويی شباهت دارد. مستمعان بی آنكه بينديشند و دقت كنند، برانگيخته میشوند، رفتارشان شكل تازه میگيرد و به خريد و فروش كالای معينی روی میآورند و در انديشهشان مفاهيم تازه راه نمیيابد.
در فصل نخست، مارکوزه موضوع «جامعه تک ساحتی» را ذیل مباحثی چون نظارت نوظهور؛ جهان محدود سیاست؛ پیروزی وجدان تیره بخت؛ و اندیشه بسته، نقد می کند.او در فصل دوم ذیل عنوان «تفکر تک ساحتی» به مباحثی چون اندیشه منفی، ناکامی منطق تضاد؛ از منفی تا مثبت؛ و پیروزی اندیشه مثبت و فلسفه تک ساحتی می پردازد.واپسین فصل نیز با عنوان «دگرگونی های تاریخی» شامل موضوعاتی چون فلسفه و درگیری تاریخی؛ جامعه ای برای آزادی؛ و استنتاج است.
هربرت مارکوزه، اندیشمند انتقادی آلمانی تبار قرن بیستم، در معروف ترین اثر خود با نام “انسان تک ساحتی” مهمترین ویژگی جامعه صنعتی مدرن را بهره گیری بسیار از تکنولوژی، نگرانی و اضطراب مردم، تحرک نیروهای اجتماعی بر اساس کارکردگرایی و توجه صرف به بهبود روزافزون شرایط ظاهری زندگی افراد می داند.
در این نوع جامعه، مفهوم انسان جایگاه والای خود را از دست داده و به نوعی واقعیت تکنولوژیک و ابزاری تقلیل یافته است. انسان مدرن با سلطه بر طبیعت و استفاده از عقل ابزاری، تمامی تلاش خود را مصروف تولید و مصرف انبوه داشته و از این رو خود وی نیز ناخودآگاه، اسیر عقلانیت ابزاری گشته و از شناخت ارزشهای والا، حقیقی و زیبایی شناسانه، غافل مانده است.
هربرت مارکوزه خفقان و سرکوب را در نهاد تمام جوامع "مدرن" میدانست، نظامهای با رنگ فاشیستی، سوسیالیستی یا لیبرال برای او تفاوت کیفی نداشتند. او عنصر قهر و سرکوب را در سرشت تمدن مبتنی بر سرمایهداری میداند و اعتقاد دارد که دموکراسی غربی تنها نوعی ظریفتر از اختناق را بر جامعه مسلط میسازد.
به نظر او آزادی در این جامعه هدایتشده، فرمایشی و عوامفریبانه است. این "آزادمنشی" تنها به "میزان تحمل قدرت مسلط" بستگی دارد و در شرایط بحرانی، با برخاستن امواج اعتراض و شورش، به سادگی به اختناق عریان و سرکوب قهرآمیز بدل میشود.مارکوزه هم از سوی راستگرایان و هم از جانب چپگرایان مورد انتقاد قرار گرفت.
نکته مهم دیگر در تئوری سیاسی مارکوزه بدبینی او به "پرولتاریا" است که به نظر او به خاطر فشارها و دسیسههای سرمایهداری از ایفای نقش تاریخی خود ناتوان شده است. او بر خلاف مارکس دیگر طبقه کارگر صنعتی را تنها نیروی رهاییبخش و "گورکن سرمایهداری" نمیداند. زیرا به زعم او سرمایهداری این طبقه را به "توده مصرفکننده" بدل کرده و هویت مبارزاتی آن را از بین برده است.
مارکوزه در عوض به گروههای دیگری امید میبندد که به نظر او میتوانند اجاق مبارزه انقلابی را روشن نگه دارند. او در بخش پایانی کتاب "انسان تکساحتی" به گروههای حاشیهنشین چشم میدوزد، که سرمایهداری نتوانسته است آنها را به طور کامل در معده هیولایی خود فرو برد؛ مانند لایههای گوناگونی که به دلایل اجتماعی و سیاسی از نظام بیرون افتادهاند: کارگران فقیر و مهاجر، اقلیتهای ناراضی و خشمگین، قربانیان تبعیضات نژادی و ملی و جنسی... و البته روشنفکران، جوانانی که نظام مسلط نتوانسته ذهن مستقل، احساسات انسانی و عقل سلیم آنها را نابود کند. در آنها حس داوری انتقادی هنوز زنده است، بنابرین کاستیهای نظام را به روشنی میبینند و از آن رنج میبرند.
همین گروهها بودند که در سالهای پایانی دهه ۱۹۶۰ میلادی در امریکا و اروپای غربی به خیابانها رفتند و مرگ تمدن مدرن را آرزو کردند. جوش و خروش آنها به تحولات انقلابی منجر نشد، اما سیمای جوامع غربی را از بنیاد تغییر داد. بسیاری از ساختارهای کهنه و عادتهای سنتی را برانداخت، بنیادها و ساختارهای سلطه را سست کرد و چهرهی جوامع غربی را دگرگون ساخت.