- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 84261 - 105/2
- وزن: 0.10kg
- UPC: 35
انجیل متی
ناشر: بایبل سوسائیتی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 104
اندازه کتاب: جیبی - سال انتشار: 1311 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
انجیل مَتّی یکی از چهار انجیل به تصویب رسیده در عهد جدید و همچنین یکی از سه انجیل همنوا است. این انجیل شرحی از زندگی و دعوت عیسای ناصری را بیان میکند. این انجیل تبارنامه، زایش و دوران کودکی عیسی، دعوت و پندها و سخنان او، سفرش به اورشلیم و رویدادی که در نیایشگاه رخ داد را تشریح کرده و سرانجام به بیان مصلوب شدن و «رستاخیز» مسیح میپردازد.
عیسای رستاخیز کرده به پیروانش مأموریت میدهد که به تبلیغ در میان تمامی مردمان بپردازند.بر پایه روایت سنتی مسیحیت این کتاب توسط مَتّی یکی از دوازده حواری عیسی نگاشته شدهاست. برخی بر این باورند که این دیدگاه سنتی از میانههای سده دوم میلادی به بعد رایج بودهاست...
میلاد عیسی مسیح
تولد عیسی مسیح اینچنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روحالقدس آبستن است.۱۹از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمیخواست مریم رسوا شود، چنین اندیشید که بیهیاهو از او جدا شود.۲۰امّا همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خود مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته، از روحالقدس است.۲۱او پسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»۲۲اینهمه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:
«باکرهای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد
و او را عِمانوئیل خواهند نامید،»
که بهمعنی «خدا با ما» است.۲۴چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتۀ خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت.امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.
۲
دیدار مُغان
۱چون عیسی در دوران سلطنت هیرودیسِ پادشاه، در بیتلِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، چند مُغ از مشرق زمین به اورشلیم آمدندو پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.»چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.هیرودیس همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فراخواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟»۵پاسخ دادند: «در بیتلِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در اینباره چنین نوشته است:
«”ای بیتلِحِم که در سرزمین یهودایی،
تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچروی کمترین نیستی،
زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد
که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.“»
پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد.سپس آنان را به بیتلِحِم روانه کرد و بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک بهدقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا نیز آگاه سازید تا آمده، سجدهاش کنم.»مُغان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند و ستارهای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها میرفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد.ایشان با دیدن ستاره بسیار شاد شدند.چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچههای خود را گشودند و هدیههایی از طلا و کندر و مُر به وی پیشکش کردند.و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.
فرار به مصر
پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.»پس یوسف شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد،و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند. بدینگونه، آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
چون هیرودیس دریافت که مُغان فریبش دادهاند، سخت برآشفت و دستور داد تا در بیتلِحِم و اطراف آن همۀ پسران دو ساله و کمتر را، مطابق با زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشند.آنگاه آنچه به زبان اِرِمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:
«صدایی از رامه به گوش میرسد،
صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم.
راحیل برای فرزندانش میگرید
و تسلی نمییابد،
زیرا که دیگر نیستند.»
بازگشت به ناصره
پس از مرگ هیرودیس، فرشتۀ خداوند در مصر به خواب یوسف آمد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل بازگرد، زیرا آنان که قصد جان کودک را داشتند، مردهاند.» پس یوسف برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت. امّا چون شنید آرخِلائوس بهجای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم میراند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، روبه سوی نواحی جلیل نهاد و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. بدینترتیب، کلام انبیا به حقیقت پیوست که گفته بودند «ناصری» خوانده خواهد شد...