- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 74022 - 104/1
- وزن: 0.20kg
امیدعلی خان
نویسنده: محمدرضا یوسفی
ناشر: اسفار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 125
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
داستانی مصور برای کودکان و نوجوانان
من «محمدرضا یوسفی» در مهر 1332 در همدان به دنیا آمدم و در همان شهر به تحصیل پرداختم. سال 1352 پس از گرفتن دیپلم ادبی به تهران آمدم و در دانشگاه تهران در رشته تاریخ مشغول به تحصیل شدم.همزمان به همکاری با گروههای نمایشِ دانشجویی پرداختم. نحستین کتابم در 1357 با نام «سال تحویل شد» منتشر شد.
از سال 1365 به طور جدی به نویسندگی برای کودکان و نوجوانان پرداختم و تاکنون بیش از دویست کتاب که عمدتاً داستانیاند از من منتشر شدهاند.من در زمینه نمایشنامه و فیلمنامهنویسی هم فعالیتهایی دارم، اما اگر بخواهم گریزی به زندگی کودکی و نوجوانیام بزنم، باید بگویم کودکی من در میان یخ و برف و سختیها و قصّهها گذشت.
تا آنجا که به یاد میآورم در آرزوی داشتن یک ماشین پلاستیکی و در شکل تکاملی آن رسیدن به یک دوچرخه سالها و سالها انتظار کشیدم و هرگز به آن نرسیدم. البته، بخشی از این روزگار را در رمانی نوشتهام که هنوز چاپ نشده است. ولی آنچه قابلِ توضیح و به یادماندنی است، سرشار از آه و یأس و امید بود. بچه پنجم خانواده بودم و پدر بسیار زحمتکش ما فرصت آن را نداشت که زمانی کوتاه در کنار ما باشد.
...من گنجشکها را خیلی دوست دارم؛ شاید ریشه در همین دوران کودکی دارد که کنار مامان میخوابیدم و به صدای قُلقُل قلیان او گوش میدادم و مهربانی خورشید چهرهاش از قصّههای بسیار برای من سخن میگفت و گنجشکها جیکجیک میکردند یا وقتی که مامان به نماز میایستاد. بچههای طایفه به او «خاله سوتی» میگفتند چون هنگام نماز خواندن و به وقت تلفظ بعضی واژهها سوت میزد و من از همین صدای سوت لذت میبردم و با تسبیح گِلی او بازی میکردم.
نعمتی است کسی از کودکی، آن زمان را نمیتواند یک واژه را بنویسد، استادِ قصّه و داستان و هنر داشته باشد. من چنین بودم و مامان استادِ اول و آخر من بود و هست.