- موجودی: موجود
- مدل: 189015 - 203/2
- وزن: 0.40kg
اقتدا به مسیح
نویسنده: توماس ا. کمپیس
مترجم: سعید عدالت نژاد
ناشر: طرح نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 270
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 _ 1383 - دوره چاپ: 3 _ 2
کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
زمینه ای برای گفتگوی عرفانی اسلام و مسیحیت
...چگونه انتظار داری که دیگران آن گونه که تو میخواهی باشند. ما میخواهیم دیگران بیعیب باشند، اما اشتباهات خود را اصلاح نمیکنیم. دوست داریم دیگران را به جد سرزنش کنیم، اما نمیخواهیم چیزی از ما دریغ شود. دوست داریم دیگران تحت قانون درآیند، اما هیچگاه نمیخواهیم خودمان پیرو قانون باشیم.
ما باید هر روز عزم خویش را نو کنیم. به اندازه همت ما، پیشرفت معنوی در کار خواهد بود. هیچ کس لایق تسلای الهی نمیشود مگر آنها که به جد در درون خویش، احساس مقدس پشیمانی را تجربه کرده باشند.
اگر سودای رسیدن به درجات عالی کمال را در سر داری باید شجاعت آغاز کنی، تیشه بر ریشه زنی تا حب ذات پنهان و منحرف خویش را و هر امتیاز مادی و شخصی را قلع و قمع کنی. تقریبا همه رذائل دیگری که غلبه بر آنها لازم است، از این رذیله حب نفس منحرف ناشی می شود.
اما آنها که می کوشند نفس خویش را کاملا بمیرانند و برآن مسلط شوند، بسیار کم اند و در نتیجه غرقه در نفس خویش می مانند و به هیچ وجه نمی توانند به لحاظ معنوی بر خود فائق آیند. کسی که مایل است با من در راه آزادی واقعی قدم بگذارد باید در درون خود همه علایق فاسد و منحرف را بکشد و هیچ علاقه خودخواهانه ای به هیچ مخلوقی نداشته باشد».
کتاب اقتدا به مسیح که بعد از انجیل در نظر مسیحیان یکی از کتابهای کلاسیک محبوب و با اهمیت در حوزه عرفان عملی به حساب می آید. این کتاب بیانگر جریان عرفانی در قرون وسطی است که به تفکر مسیح شهرت یافته است. ادبیات و لحن کتاب با پاره ای از گرایشهای عرفانی و صوفیانه عالم اسلام مشابهت های فراوانی دارد.
خواننده مسلمان این کتاب در اکثر صفحات احساس همدلی و قربت نسبت به مطالب دارد. جملات و عناوین بابها آنقدر آشنا به نظر می رسد که خواننده گمان می برد به خواندن کیمیای سعادت امام محمد غزالی یا معراج السعاده ملا احمد نراقی مشغول است. این کتاب متعلق به توماس اکمپیس ،متوفای قرن چهاردهم میلادی است که به لحاظ فکری و منش عملی تعلق خاطر فراوانی به انجمن زندگی مشترک برادران ایمانی دارد.
او از سن ۱۴ سالگی تا آخر عمر یعنی ۹۰ سالگی در یکی از این انجمن ها زیسته است. اعضای این انجمن ها در لوای قوانین خاصی با یکدیگر به صورت مشترک زندگی می کردند. هر که هر چه داشت به صورت مشترک استفاده می شد. آنها به لباس و غذایی کم قانع بودند و هیچ اندیشه ای در سر برای فردای خویش نداشتند. هدف اصلی انجمن این بود که با بازگشت به سادگی و شور و اشتیاق حواریون عیسی مسیح، با رفاه طلبی و انحراف روحانیون روزگار خویش به مبارزه برخیزد.
از این رو در توصیه های توماس اکمپیس می خوانیم: «لباس رهبانی پوشیدن و سر تراشیدن فی نفسه مهم نیستند؛ این تغییر شیوه زندگی و کشتن هواهای نفسانی است که راهب واقعی می سازد. کسی که در دنیا در پی چیزی جز خدا و نجات خویش است، روح او چیزی جز زحمت و غم نخواهد یافت. کسی که نمی کوشد که از همه کمترین باشد و خادم همگان، هرگز مدت زیادی در آرامش نخواهد بود». خود توماس رفتار افتاده و انزواطلبانه ای داشته و هرگز در پی شهرت و جاه نبوده است.
از این رو به مقامات کلیسایی هرگز توجهی نداشت و البته کلیسا نیز با وجود اعتراف به پرهیزگاری او هرگز در حق او از لقب قدیس (saint) استفاده نکرده است. جوهره تفکر او تاکید بر تجربه باطنی و دوری از فلسفه یونانی و نظرپردازیهای متکلمانه است. تمام اصرار او بر فراگرفتن معرفتی است که به کار آدمی می آید. از این رو می گوید: «بسیار احمقانه است غفلت از چیزهای مفید و ضروری و پرداختن مصرانه به امور عجیب و غریب و مضر.
در حقیقت ما چشم داریم و نمی بینیم. ما را چه کارها با چیزهایی مثل جنس و نوع؟ ما را چه کار با چیزهایی که اگر هم ندانیم بر آنها مؤاخذه نمی شویم!» از این رو، در سراسر کتاب از اصطلاحات فلسفی، کلمه ای به چشم نمی خورد و در عوض با لحنی ساده و جذاب از آموزه های الهیات مسیحی برای بدست آوردن عشق خالص به خداوند مدد می جوید.
او عصاره این عشق را در زیر پا گذاشتن فهم و ذکاوت بشری می داند و معتقد است اگر به جای تکیه بر فهم و توانایی خود به فضیلت تسلیم بودن در برابر عیسی مسیح تکیه کنی، سوار بر بال عشقی سوزان شده ای که از عقل صرف فراتر می رود و به تعبیر او با خداوند یکی می شوی. از این مقام عرفای اسلامی با تعبیر «وصال خداوند» یا «قرب به او» یاد کرده اند. این همان رویه ای است که بعدها در قرن هفدهم به «ایمان گرایی» شهرت پیدا کرد.
در نظر توماس، خداوند به عظمت عشقی که در پس عمل قرار گرفته است، می نگرد و نه به عظمت دستاورد انسان. تفکر خدا محوری که از آموزه های مشترک اسلام و مسیحیت است، در سراسر کتاب به چشم می خورد. «انسانی که انگیزه او عشق کامل و حقیقی است در هیچ چیز در پی خود نیست بلکه فقط علاقه دارد در همه چیز به مجد و عظمت خدا کمک کند.
او درصدد هیچ عملی نیست که خود را راضی کند بلکه، در ورای همه خوبیها به اینکه مستحق عنایت خداوند شود، دل بسته است. هیچ خیری را به مردم نسبت نمی دهد بلکه همه خوبیها را از آن خداوند می داند. مبدایی که همه چیزها از او ناشی می شود، غایتی که همه قدیسان در پناه او از آرامش و کمال بهره می برند. آه! ای کاش در آدمی بارقه ای از عشق حقیقی وجود داشت تا به یقین می دانست که همه چیزهای زمینی فریبنده و موهوم اند».