- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 158517 - 57/2
- وزن: 0.40kg
اعترافات من
نویسنده: آناتولی مارچنکو
مترجم : ه. دانا
ناشر: بنگاه نشريات رادوگا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 500
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
خاطرات زندانیان سیاسی
اطمینان دارم که تنها راه مؤثر مبارزه با شر و بی قانونی که امروز کشور مرا درمیان گرفتهاست، اطلاعرسانی و آگاه کردن مردم است.
كتاب بیش از آنکه توضیح و تفسیر یک نظام سیاسی باشد، دفتر خاطرات و بازگو کننده بخشی از تاریخ معاصر است. با خواندن آن میتوان با ویژگیهای نظامهایی آشنا شد که به گفته نویسنده از خود تفاله سمی به یادگار گذاشته اند. هیچ نهادی وجود نداشت که بتواند قدرت حزب را مهار کند. هیچ نظام قضایی یا مجلس واقعی در درون حاکمیت، یا هیچ حزب مخالف یا مطبوعات مستقل در بیرون آن وجود نداشت و هیچ ... کتاب راوی سرگذشت و سرنوشت رژیم های توتالیتاریسم در اروپای شرقی است.
آناتولی تیخونوویچ مارچنکو ؛ مبارز حقوق بشر و از مخالفان سرسخت رژیم اتحاد جماهیر شوروی بود. وی و نلسون ماندلا بهطور مشترک اولین دریافتکننده جایزه ساخاروف بودند. جایزهای که پارلمان اروپا به افرادی که برای آزادی افکار و اندیشه کوشیدهاند اهداء مینماید.او یکی از بنیانگذاران حرکت آزادیخواهی و حقوق بشری شوروی بود و بارها تظاهرات متعددی را رهبری کرده و همچنین چندین نامه سرگشاده به رهبران دولت نوشته بود.
مارچنکو دفعات متعددی زندانی شده بود بهطوری که گفته شده ۲۰ سال از عمر خود را در زندان سپری کرده بود. یکبار نیز از زندان گریخته و بطرف مرز ایران حرکت کرده بود که دستگیر و مجدداً زندانی شده بود. وی بدنبال اعتصاب غذای طولانی و ضعف بدنی، در سن ۴۸ سالگی در بیمارستان زندان چستوپُل فوت میکند ولی به همسر و فرزندش اجازه انتقال جسدش را به مسکو نمیدهند و در نزدیک زندان دفن میشود. مرگ وی با واکنشهای جهانی همراه بود و یکی از عوامل مؤثر در آزاد کردن تعداد زیادی از زندانیان سیاسی توسط میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۷ بود.
...زمانی که در زندان « ولادیمیر » بسر می بردند ، بارها دچار ناامیدی شدم . گرسنگی و بیماری ، و بالاتر از اینها ضعف و عدم توانایی مبارزه با بدی ، کار را به جایی می رساند که حاضر بودم به زندانبانها حمله کنم تا مرا بکشم و یا به وسیله دیگیر خودم را از بین ببرم یا ناقص کنم ـ همچنان که در برابر چشمان خودم سایرین این کار را می کردند .
اما یک چیز مانعم می شد ، یک چیز به من قدرت ادامه زندگی در این کابوس را می داد ـ امید به اینکه از اینجا بیرون خواهم آمد و آنچه را که دیده و متحمل شده ام برای همه بازگو خواهم کرد . به خودم قول دادم که بخاطر همین هدف همه چیز را تحمل کنم و رنج را به پایان برسانم .این را به رفقای خودم که می بایستی سالیان دیگری پشت میله ها، پشت سیمهای خاردار بمانند، وعده داده بودم.
در فکر آن بودم که این ماموریت را چگونه انجام بدهم . فکر می کردم که این امر در کشور ما، در شرایط سانسور شدید و کنترلی که «کا.گ.ب.» برای هر کلمه از گفتار دارد ، غیر ممکن خواهد بود . اصولاً نتیجه ای هم نداشت :
همه آنقدر دچار سنگینی ترس شده بودند و فشار شرایط زندگی آنقدر همه را مرعوب ساخته بود که هیچکس تمایلی به دانستن حقیقت نداشت . روی این اصل قصد داشتم به خارج فرار کنم تا مشاهدات خود را بعنوان سند و مدرک برای تاریخ باقی بگذارم .