- موجودی: موجود
- مدل: 196420 - 92/1
- وزن: 0.30kg
اعتراف
نویسنده: جک لندن
مترجم: اصغر مهدی زادگان
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 103
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
چهار داستان
جک لندن در مجموعه داستانهای کتاب جاده که چهار مورد از آنها در این ترجمه جای گرفتهاست روایتی جذاب و سرگرمکننده از زندگی بیخانمانی را به خواننده ارائه میکند. هر کدام از داستانهای این مجموعه به یکی از جنبههای زندگی فقیرانهی جک لندن در خلال سالهای رکود اقتصادی اشاره دارد. در میان این رخدادها میتوان به سوارشدن قاچاقی به قطار و دزدیدن غذا اشاره کرد. به طورکلی نیاز به دروغگویی و انجام اعمال خلاف قانون در دورهی فقر و رکود زیربنا و چارچوب اصلی کتاب اعتراف را تشکیل میدهد.
در ایالت نوادا، زنی زندگی می کند که من یک بار چند ساعت با بی شرمی بهش دروغ گفتم. من از ایشان عذرخواهی نخواهم کرد، این کار در شان من نیست.اما دوست دارم آن را توضیح دهم. متاسفانه اسم و آدرس کنونی او را نمی دانم، ولی اگر به طور اتفاقی چشم اش به این سطرها بیفتد، امیدوارم پاسخ مرا بدهد.این واقعه در تابستان 1892 در شهر رنو در ایالت نوادا اتفاق افتاد...
دوره گردان می گفتند:
«در این شهر به سختی لقمه ای برای خوردن گیر می آید.» با این حال هنگامی که لازم بود. دنبال غذا این ور آن ور راه میافتادم و چیزی برای خوردن تهیه میکردم. به هوای دود در خانه کسی را میزدم تا مهمان آنها بشوم و سکه ناچیزی به جیب بزنم. وضعم بدتر از دیگران نبود. با این همه مرتب ناهار را از دست می دادم.
در این شهر چنان حالم را گرفته بودند که یک روز از دست دربان قطار خلاص شدم و بدون ترس وارد واگون قطار خصوصی میلیونر دربه در شدم. هنگامی که به سکوی واگون پریدم قطار راه افتاده بود و من که از طرف دربان قطار که دست خود را برای گرفتن من دراز کرده بود دنبال می شدم به طرف صاحب واگون شتافتم. همزمان با رسیدن من به میلیونر، دربان نیز به من رسید. وقتی برای آشنایی نبود. نفس نفس زنان به میلیونر فریاد زدم:
«بیست وپنج سنت بدهید غذا بخورم.»