- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 185052 - 108/7
- وزن: 0.30kg
اشعار حکیم کسائی مروزی و تحقیقی در زندگانی و آثار او
نویسنده: مهدی درخشان
ناشر: دانشگاه تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 140
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1375 - دوره چاپ: 4
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
جنازهٔ تو ندانم کدام حادثه بود که دیدهها همه مصقول کرد و رخ مجروح
از آب دیده چو طوفان نوح شد همه مرو جنازهٔ تو بر آن آب همچو کشتی نوح
این اثر کوششی است در شناخت زندگی و شعر حکیم کسایی مروزی (شاعر قرن چهارم و پنجم هجری) که ذیل چهار فصل تنظیم شده است .در بخش نخست دیدگاههایی درباره این شاعر به همراه زندگینامه و آثار او آمده است .در بخش دوم اشعار کسایی در قالب قطعه، قصیده، رباعی، دوبیتی، غزل و تکبیتی ارزیابی شده است .در بخش سوم شرح و تحلیل شعرهای کسایی آمده است و بخش چهارم به نمایه واژهها و ترکیبهای شعر او اختصاص یافته است.
در فرهنگ ایرانی و ادب پارسی روزگاری دراز، حکیم کسی بود که دانای به فلسفه باشد؛ فلسفه هم شامل کلیۀ علوم نظری و عملی، تجربی و انسانی، ظاهره و خفیه میگردید. لذا کسی حکیم بود که به تمام علوم و فضائل آشنا باشد. لیکن با گسترش دامنۀ علوم و درآمدن هر چیزی در دایرۀ آن، دیگر نمیشد به کسی، بدان معنا حکیم گفت. حکیم ابوالحسن علی بن محمد کسایی مروزی شاعری بزرگ و از پیشآهنگان شعر شیعی و متعهدانۀ ادب پارسی است که پس از سالها سکوت در دورۀ معاصر نام و مقام و منزلت او شناخته شده است. شعر کسایی شعری است گونهگونه و سرشار از ویژگیهای ادبی و دینی و اخلاقی، به همین روی تنها در عصر حاضر است که بزرگی او دریافته و شناخته شده است؛ چه در طول و درازای تاریخ پرده و غباری بر سهم و شأن او کشیده شده بود.
نام کسایی بهدرستی روشن نیست. باخرزی در دمیۀالقصر از سخنوری به نام «ابوالحسن علی بن محمد کسایی مروزی» سخن میگوید که آراینده و پیرایندۀ آن آقای احمد آتش این گمان را نزدیک به یقین دانسته که او همان کسایی شاعر معروف باشد. در بررسیهای انجام پذیرفته در رویههای پسین دریافته میشود که این دیدگاه درست است.ظاهراً لفظ کسایی بر کسی اطلاق میشده که کسا بفروشد یا ببافد یا بپوشد و عدهای از علما بدین نام معروف هستند. کنیه کسایی را نویسندۀ چهار مقاله «ابوالحسن» و نویسندگان «آتشکده» و «مجمع الفصحاء» و «ریاضالعارفین» ابواسحاق نوشتهاند.
لقب کسایی در آثار پارسی «مجدالدین ابواسحق» آمده است. نویسندگان آثاری چون «آتشکده» و «مجمعالفصحا» و قاموس اعلام و یاض العارفین «مجدالدین» یاد کردهاند. این نظریه بعدها در ریحانۀالادب و آثار متأخر تذکره و تاریخ ادبیات و مقالات راه یافته است. به هر حال «کسایی» نامی فراگیرتر و مشهورتر از دیگر نامهای اوست و در متون ادب پارسی شناختهتر و معروفتر است.زادگاه و زیستگاه کسایی «مرو» است. «مرو» یا «مروشاهجان» شهری کهن و تاریخی است که در سی فرسنگی شمال شرقی سرخس و شصت فرسنگی طوس خراسات قرار گرفته و به سال 1277 هجری در پی بیکفایتی و بیلیاقتی زمامداران وقت از ایران جدا شده است.
فهم کن گر مؤمنی فضل امیر المؤمنین فضل حیدر شیر یزدان مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضلتر اوست فضل آن رکن مسلمانی امام المتقین
فضل زین الاصفیا داماد فخر انبیا کافریدش خالق خلقآفرین از آفرین
ای نواصب گر ندانی فضل سر ذو الجلال آیت «قربی» نگه کن وان «اصحاب الیمین»
«قل تعالوا ندع» بر خوان و رندانی گوش دار لعنت یزدان ببین از «نبتهل» تا «کاذبین»
«لا فتی الا علی» برخوان و تفسیرش بدان یا که گفت و یا که داند گفت جز «روح الامین»
آن نبی وز انبیا کس نی بعلم او را نظیر وین ولی وز اولیا کس نی بفضل او را قرین
آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین
آن قوام علم و حکمت چون مبارک پی قوام وین معین دین و دنیا وز منازل بیمعین
از متابع گشتن او حوریابی با بهشت وز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
ای بدست دیو ملعون سال و مه گشته اسیر تکیه کرده بر گمان برگشته از عین الیقین
گر نجات خویش خواهی در سفینۀ نوح شو چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
گر نیاسائی تو هرگز روزه نگشائی بروز وز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین
بیتولا بر علی و آل او دوزختر است خوار و بیتسلیمی از تسنیم و از خلد برین
ر کسی کودل بنقص مرتضی معیوب کرد نیست آنکس بر دل پیغمبر مکی مکین
ای بکرسی بر نشسته آیة الکرسی بدست نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
گر بتخت و گاه و کرسی غره خواهی گشت خیز سجده کن کرسی گران را در نگارستان چین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت سیر شد منبر ز نام و خوی سکین و تکین
منبری کالوده گشت از پای مروان و یزید حق صادق کی شناسد و آن زین العابدین
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین
ای کسائی هیچ مندیش از نواصب وز عدو تا چنین گوئی مناقب دل چرا داری حزین