درحال حاضر موجود نمی باشد
اسرارنامه ؛ چاپ سنگی
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 89975 - 117/3
- وزن: 0.40kg
- UPC: 90
0 ریال
اسرار نامه
نویسنده: فریدالدین عطار نیشابوری
ناشر: مطبعه طهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی جلد سخت - سال انتشار: 1298 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
کتاب اسرارنامه مشتمل است بر ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستین آن به ترتیب دربارهٔ توحید و نعت رسول اکرم و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد دربارهٔ موضوعات گوناگون تصوف است. مقاله پنجم دربارهٔ اهمیت عشق و برتری آن از خرد با ابیات معروف ذیل آغاز میشود:
دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز زبور عشق از جانان درآموز
در مقالات بعد درباره شماری از اصطلاحات صوفیه مانند شوق و نکات صوفیانه مانند سر جان و تن و نکوهش نفس اماره سخن گفته شده است.
عطار در این مثنوی فلسفه مشایی و عقل استدلالی را نکوهش میکند و در عین حال در مقاله هشتم نکات فلسفی متعددی را از دیدگاه عرفانی بیان میکند. در این مقاله وی از مراتب موجودات سخن میگوید که به ترتیب عبارتند از:
۱. ارکان
۲. معادن
۳. نبات
۴. حیوان
۵. انسان
۶. انبیا
۷. محمد
عطار معتقد است جهانی که ما با حواس خود ادراک میکنیم موهوم است. به عبارت دیگر ما فقط ظاهر اشیا را میبینیم و درک میکنیم نه حقیقت و باطن آنها را و اگر حقیقت اشیا را میدیدیم درمییافتیم که اصل همه آنها یک چیز است.
از مقاله نهم به بعد عطار به خصوص درباره معاد و احوال آخرت سخن میگوید و تقریباً تا آخر کتاب سعی میکند یاد مرگ و مردن را در خواننده زنده کند و لذا این کتاب به لحاظ القای مرگ آگاهی درمیان کتابهای صوفیانه کمنظیر است.
به نام آنک جان را نور دین داد
خرد را در خدا دانی یقین داد
خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست
دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت
فلک اندر رکوع استادهٔ اوست
زمین اندر سجود افتادهٔ اوست
ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را
ز دودی گنبد خضرا کند او
ز پیهی نرگس بینا کند او
ز نیش پشه سازد ذوالفقاری
چنان کز عنکبوتی پرده داری
ز خاکی معنی آدم بر آرد
ز بادی عیسی مریم برآرد
ز خون مشک و ز نی شکر نماید
ز باران در ز کان گوهر نماید
یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد
یکی ظاهر که باطن از ظهورست
یکی باطن که ظاهر تر ز نورست
نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت
خداوندی که اوداند که چونست
که او از هرچ من دانم برونست
چو دید و دانش ما آفریدست
که دانستست او را و که دیدست
ز کنه ذات او کس را نشان نیست
که هر چیزی که گوئی اینست آن نیست
اگرچه جان ما می پی برد راه
ولیکن کنه او کی میبرد راه
چو بی آگاهم از جانم که چونست
خدا را کنه چون دانم که چونست
چنان جان را بداشت اندر نهفت او
که هرگز سر جان با کس نگفت او
تنت زنده بجان و جان نهانی
تو از جان زنده و جان را ندانی
زهی صنع نهان و آشکارا
که کس را جز خموشی نیست یارا
هزاران موی را بشکافتم من
طریق این خموشی یافتم من
چو نتوانی بذات او رسیدن
قناعت کن جمال صنع دیدن
اگر تو راست طبعی در صنایع
برآی از چار دیوار طبایع
خدایت را نیفتادست کاری
چه سازی از طبایع کردگاری
خرد را در خدا دانی یقین داد
خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست
دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت
فلک اندر رکوع استادهٔ اوست
زمین اندر سجود افتادهٔ اوست
ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را
ز دودی گنبد خضرا کند او
ز پیهی نرگس بینا کند او
ز نیش پشه سازد ذوالفقاری
چنان کز عنکبوتی پرده داری
ز خاکی معنی آدم بر آرد
ز بادی عیسی مریم برآرد
ز خون مشک و ز نی شکر نماید
ز باران در ز کان گوهر نماید
یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد
یکی ظاهر که باطن از ظهورست
یکی باطن که ظاهر تر ز نورست
نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت
خداوندی که اوداند که چونست
که او از هرچ من دانم برونست
چو دید و دانش ما آفریدست
که دانستست او را و که دیدست
ز کنه ذات او کس را نشان نیست
که هر چیزی که گوئی اینست آن نیست
اگرچه جان ما می پی برد راه
ولیکن کنه او کی میبرد راه
چو بی آگاهم از جانم که چونست
خدا را کنه چون دانم که چونست
چنان جان را بداشت اندر نهفت او
که هرگز سر جان با کس نگفت او
تنت زنده بجان و جان نهانی
تو از جان زنده و جان را ندانی
زهی صنع نهان و آشکارا
که کس را جز خموشی نیست یارا
هزاران موی را بشکافتم من
طریق این خموشی یافتم من
چو نتوانی بذات او رسیدن
قناعت کن جمال صنع دیدن
اگر تو راست طبعی در صنایع
برآی از چار دیوار طبایع
خدایت را نیفتادست کاری
چه سازی از طبایع کردگاری
برچسب ها:
کتاب اسرارنامه ؛ چاپ سنگی