- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 118633 - 47/6
- وزن: 0.30kg
- UPC: 15
از گوگوش تا گوگوش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 75
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 1
کیفیت :
مروری بر کتاب
ترانه ها و تصاویر
گوگوش، در بین هنرمندان، به میهمان نوازی و درویش مسلکی ضرب المثل است و این باز نیز با همان لطف و صفای همیشگی اش پذیرایم می شود. گوگوش شاید از جمله هنرمندان انگشت شماری باشد که با همه رفاهیتی که دارد، همیشه از مهمانانش خود پذیرایی می کند، در حالیکه فنجان چای را در مقابل من گرفته است می گوید:
– چرا میخواهی من با یادآوری حوادث و خاطرات زندگی گذشته ام، یک دفعه دیگه خودمو در قالب همون گوگوش رنج کش ببینم. میدونی هر وقت به یاد حوادث گذشته می افتم، مثل اینه که تمام غم های دنیا تو وجودم تلنبار شده است.
می گویم:
ولی تو امروز دیگه او گوگوش سابق نیستی، گوگوشی هستی که ما به وجودت افتخار می کنیم و حتی به نظر من تو باید همیشه با مقایسه زندگی گذشته ات با حال، کلی خوشحال و مغرور باشی…
نخستين ترانه
گوگوش در سن پانزده سالگی ، اولين ترانه ی مستقل خود را به نام شهرزاد قصه گو اجرا کرد . آهنگ این ترانه را هنرمند صاحب نام حسن شماعی
زاده ساخته بود که در واقع ، اولين تجربه های حسن شماعی زاده در زمينه ی آهنگ سازی بود .
شماعی زاده از زمانی که هفده يا هيجده سالش بود در اصفهان با ارکسترگوگوش کلارينت می زد .
نخستين پرواز
گوگوش در شانزده سالگی برای اجرای برنامه به خارج از ايران سفر کرد ، به امريكا ، لندن ... اين مسافرت ، اولين پرواز به کشورهای خارجی بود ...
گوگوش در اين باره می گويد : " من خيلی اشتياق اين مسافرت را داشتم که با موفقيت فوق العاده ای هم توام بود . ايرانى های مقيم امريكا و لندن از من استقبال فوق العاده ای به عمل آوردند ، روی هم رفته در اين مسافرت بيست و پنج روزه ، پنج برنامه اجرا کردم ، تنها بدی اين مسافرت اين بود که وقت محدود بود و مجبور بوديم زود برگرديم
در امريكا برای ما برنامه ی بازديد از استوديوهای فيلم برداری هاليوود و آشنايى با هنرپيشگان ، ترتيب داده بودند وحتا دو پيشنهاد خيلی جالب برای ما رسيد يكی کمپانی مترو گلدن ماير و ديگر کمپانی برادران وارنر ، متاسفانه هر دو بی جواب ماند در يك فرصت کوتاه ، وارن بيتى را در هتل هيلتون ديدم و چند دقيقه ای با هم صحبت کرديم و از من خواهش کرد که برايش آواز بخوانم ، خواندم و خيلى خوشش آمد."
برنامه ی جالبی که گوگوش در اين مسافرت ها اجرا کرد و مورد استقبال قرار گرفت اين بود که هر آهنگی را از هر کشوری می خواند ، لباس مخصوص همان کشور را به تن می کرد ، آهنگ های هندی ، اسپانيولی ، عربی ، ايرانى ... برای اجرای هر آهنگی ، لباس های مخصوص آن سرزمين را می پوشيد.
وقتی خبرنگار مجله ی امیدايران از او در باره ی بزرگ ترين آرزويش پرسيد ، گوگوش هفده ساله پاسخ داد : "بزرگ ترين آرزوی من ، پرواز به کشورهای خارج است."
نخستین ازدواج
گوگوش در همين هفده سالگی با محمود قربانی آشنا شد و اين آشنايى درهيجدهم بهمن ماه سال 1346 به ازدواج انجاميد . هيجدهم بهمن ، در واقع روز تولد گوگوش نيز بود .
در آبان ماه سال 1347 نيز گوگوش ، مادر شد ، مادری هيجده ساله ، و نام پسرش را کامبيز گذاشت
بعد از ازدواج ، گوگوش همراه همسرش به امريكا رفت و در سالن پالاديوم هاليوود کنسرتی برگزار کرد که حدود هزار و اندی مهمان ايرانى و خارجی در اين کنسرت حضور داشتند که با توجه به تعداد ايرانيان مقیم لس آنجلس در آن سال ها ، رقم قابل توجهی بود.
پس از باز گشت به ايران ، اولين ترانه ای که گوگوش اجرا کرد و به شکل صفحه به بازار عرضه شد ، ترانه ای بود به نام قصه ی وفا با شعر ايرج جنتی عطايى و آهنگ پرويز مقصدی ... و بعد با ترانه ی ستاره آی ستاره همکاری خود را با شهيار قنبری آغاز کرد ...
"ستاره آی ستاره" ، نخستين ترانه ی شهيار قنبری بود که از راديو پخش شد.
بدين ترتيب ، دوره ی جديدى از زندگی ی هنری گوگوش آغاز شد ، دوره ای که با هنرمندانی چون شهيار قنبری ، ايرج جنتی عطايى ، اردلان سرفراز ، بابک افشار ، پرويز مقصدی ، پرويز اتابکی ، اسفنديار منفرد زاده ، حسن شماعی زاده و واروژان همکاری کرد.
سال 1350 ، تحولی نو در ترانه رخ داد و آن ميلاد ترانه ی نوين ايران بود . اين موج نوی ترانه در ايران ، با ترانه ی "قصه ی دو ماهی" شهيار قنبری آغاز شد که با صدای زيباى گوگوش به خانه ها رفت و گُل کرد
صحنه های جهانی
در زمينه ی فعاليت های گوگوش در عرصه ی بين المللی ، توسط محمود قربانی با شخصی به نام جورج کريسمس ، قراردادی بسته شد که او به عنوان مديرِ برنامه های گوگوش ، کار خود را در اين زمينه آغاز کرد و اين اولين بار بود که يك هنرمند ايراني ، مدير برنامه ای در اين سطح داشت و همين كار ، مقدمه ی قراردادی شد با کمپانی باکلی Barclay که مدير آن ادی باکلی بود ، اين قرارداد در پاييز سال 1970 امضاء شد.
با درخواست اين کمپانی ، گوگوش بايد در پاريس اقامت می کرد تا توسط معلم های مخصوص ، آموزش های لازم را می ديد . گوگوش با همسر و پسرش به پاريس رفت و هشت ماه در اين شهر اقامت داشت و در طی اين مدت ، موارد مربوط به صحنه و لهجه ی فرانسوی را آموخت و پس از اين مدت توانست دو ترانه ی فرانسوی را به گونه ای اجرا کند که به راستی تشخيص اين که خواننده غير فرانسوی است مشکل بود . وقتی صفحه ای که اين دو ترانه ی فرانسوی را در پشت و روی خود داشت به بازار آمد ، گوگوش در فستيوال ميدم کن که يك جشنواره ی موسيقى بود شرکت کرد
فستیوال میدم کن
شرکت کردن گوگوش در فستيوال کن ، يك واقعه ی بزرگ در زندگی هنری او بود . در اين فستيوال ، خواننده های بزرگ دنيا از امريكا و اروپا شرکت داشتند و اين فستيوال سه شب ادامه داشت و برنامه ی گوگوش در شب سوم بود . در اين فستيوال ، پورى بنايى نيز همراه گوگوش بود.
کمپانی بارکلی براى تبليغ صفحه ی گوگوش ، يك ماشين بزرگ صفحه پُرکُنی را در مقابلِ در ورودی فستيوال قرار داده بود که همان جا صفحه را پُر کرده و به مردم می داد . در شب فستيوال ، گوگوش بسيار مورد توجه قرار گرفت و صفحه ی طلايى جايزه ی فستيوال ميدم کن در سال 1971 به گوگوش تعلق گرفت و اين جايزه در کنار جايزه ها و يادبودهای باکلی ، موسسه ی پخش صفحه ی پاريس قرار گرفت.
فصل تو ، فصل شکفتن
گوگوش از نظر اخلاقی ، انسانی ساده و وارسته است ، بزرگ ترين حُسن او اين است که خودش است و بسيار دل رحم و مهربان و دل سوز است.
زويا زاکاريان همکار و دوست نزديك گوگوش ، در باره اش می گويد :
" مارتيك ما را به هم معرفی کرد ، به هم نگاه کرديم ، دست داديم و از سر رسم و عادت لبخندی زديم و هر دو هم زمان گفتيم : خوش وقتم .
نشستيم رو به روی هم ، اين گوگوشی نبود که من در برنامه های تلويزيونى ديده بودم ، اين دخترک هزار بار مهربان تر و دوست داشتنی تر از خواننده ی محبوب کشور ما بود . لطف کودکانه اش ، آدم را از مقوله ی ترانه و موسيقی و آواز جدا می کرد و می بُرد تا ته طراوت پنج و شش سالگی و نازک تر و شفاف تر از آن بود که به تحليل قلم خبرنگاران نشريه ی زنانه و آن روزنامه ی مردانه و آن يكى مجله ی همگانی در بيايد ...
راويان اخبار برای فروش کالای خود ، دوست داشتند او را در زندگی خصوصی ، زنی افسرده و مظلوم و ستم کشيده معرفی کنند ، خوب گويا ما مشرقی ها ، همه چيز را از دريچه ی ترحم و دل سوزی زيباتر می بينيم ، اما او نه مظلوم بود و نه مغبون ، زيرا هر کسی که به او با ناخالصی و سوء نيت نزديك می شد خودش در درجه ی اول لطمه می ديد يا ضرر می کرد ، دوست نداشت کسی او را بزرگ تر از آن چه که هست به مردم معرفی کند.
او هرگز برای خودش رزومه های کتبی و شفاهی و مدرکِ تحصيلى دروغين نتراشيد . پرونده ی بی نيازی و آزادگی اش بالاتر از قله های اين اطوارهای نازل و معمولی پرواز می کرد و هيچ وقت هم با وصله زدن خودش به دامن اين و آن گروه سياسی و آن دسته ی بزمی و يا رزمی برای هنرش حمايت کننده نتراشيد ، قدش بلندتر از آن بود که شخصيتى يا گروهی بتواند برايش سرسايه شود.
آن وقت اين سروِ هنر و اين کوهِ اعتماد به نفس ، صد و پنجاه و هشت سانتی متر قد و چهل و پنج کيلو وزن بيش تر نداشت . جالب ترين و مهم ترين خاصيت گوگوش از نظرِ من ، قوه ی تميز او در کار هنريش بود . گوگوش اَوَلن فرق بين عشق ورزيدن به هنر و شهوت را به درستی می دانست ، عشق به معنی تلاش مداوم از راه درست برای پيشرفت ، و شهوت به معنیِ انجام هر کاری و رفتن به هر جايى به هر قيمت برای کسب شهرت .
گوگوش ، عشق را تا بی نهايت داشت و شهوت ورزيدن در هنر را از وجودش ريشه کن کرده بود."
گوگوش در سال 1356 ، با آقايى به نام همايون مصداقی که صاحبِ چندين شرکت بيمه بود آشنا شد و بعد از مدتی با وی ازدواج کرد