- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 132229 - 43/2
- وزن: 0.50kg
از ندارد تا دارا
نویسنده: علی اشرف درویشیان
ناشر: اشاره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 390
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 3
مروری بر کتاب
کتاب برگزیده ای از داستان های علی اشرف درویشیان است که از سال 1352 تا 1373 را در بر می گیرد که شامل 37 داستان است .
اولین داستان این مجموعه "ندارد" از مجموعه از این ولایت انتخاب شده و "دارا " آخرین داستان است که در هیچ مجموعه ای به چاپ نرسیده است. این دو داستان که اولین و اخرین داستان های چاپ شده نویسنده است ، تفاوت ها و شباهت هایی با هم دارند. مجموعه از این ولایت اولین تجربه های نویسندگی "درویشیان" را در بر دارد، که از نظر تنوع موضوع و عناصر داستانی ، غنی تراز داستان های کوتاه بعدی نویسنده است .
عمدۀ داستان ها در روستاها اتفاق می افتد وضعف وکاستی هایی که نویسنده در روزگار معلمی خود شاهد بوده است ، در آنها ، جلوه گر است.
نویسنده موضوع داستانهایش را به هنگام آموزگاری در ده تجربه و احساس کردهاست. در داستانهای این کتاب، زندگی فاجعه بار مردم غرب کشور با نثری روان، به شکلی صریح و گزارشی، توصیف میشود. درویشیان ضمن توجه به بیکاری و نداری مردان و صبوری زنان، به تأثیر فقر و بیماری و جهل، به کودکان توجهی ویژه نشان میدهد.
...مریم شاگرد کلاس پنجم ابتدایی، زیر کرسی دراز کشیده بود. کتاب و دفترش کنار دستش بود. گربه کوچولوی او یک دست زیر پوزه گذاشته بود و با دست دیگر با دفتر مشق مریم ور میرفت. پدر مریم اسم بچه گربه را (صاحب منصب) گذاشته بود. چون بچه گربه دم درازی داشت و هر وقت مینشست دمش را مثل شمشیری که غلاف شده باشد در کنار خود قرار میداد.
بچه گربه آرام نداشت و زود از زیر کرسی بیرون میدوید و پشت سرش هوای گرم زیر کرسی از لولهای که با لحاف درست شده بود، بیرون میرفت و فریاد مادر مریم بلند میشد:
«آهای مریم آن سوراخ دوروبرت را بپوشان. کرسی یخ کرده. الان سرما میخوریم. گور پدر این صاحب منصب هم کرده که نمیتواند یک جا بند شود. خودت هم که آرام و قرار نداری. بنشین و کارت را بکن. مشقت را بنویس. میدانم که آخرش امسال صاحب منصب رفوزهات میکند.»
مریم بلند شد و رفت صاحب منصب را از پشت پرده بیرون آورد و با خود به زیر کرسی برد. لحاف را دور بدن گربه محکم کرد و سر او را از لحاف بیرون گذاشت. صاحب منصب ابتدا یک گوش را از زیر لحاف بیرون آورد و بعد گوش دیگر را و سپس تکانی به سر خود داد که گوشها را صاف کند.»