- موجودی: موجود
- مدل: 194895 - 65/5
- وزن: 0.70kg
از سکوی سرخ
نویسنده: یدالله رویایی
ناشر: مروارید
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 382
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
مسائل شعر ؛ مجموعه ای از مصاحبه های یدالله رویایی با مجلات و تلویزیون در سال های مختلف
دیری است که یدالله رؤیایی در جریان شعری معاصر ایران حضوری مشخص دارد و مردم اهل شعر درباره کارهای او قضاوت میکنند، قضاوتهای متفاوت و گاهی متضاد. با او به قصد روشنکردن این خطوط مبهم به گفتگو نشسته شده است و به ایرادها بی آنکه روی ترش کند، جواب داده است و آنچه در این گفتگو انجام شده، در این کتاب گردآوری شده است.
از سکوی سرخ اثری است پیرامون مسائل شعر که به روشنی و هیچ ابهامی نوع نگاه رؤیایی را به مسائل تئوریک شعر و شاعران همدورهاش باز میتابد و چاپ نخست آن گو اینکه همزمان بود با سالهای انقلاب و دگرگونیهای ژرف در نظام سیاسی و اجتماعی ایران؛ ولی در میان اهل شعر جایگاه ویژهاش را یافت و آرا و ایدههای آمده در آن رد و تأثیر خود را بر شعر معاصر ایران نهاد. شاعری که گفتههایش در این کتاب آمده، مثل هر هنرمندی ویژگیهای خاص خودش را در نظر و عقیده دارد و شعر و مسائل اطراف شعر.
همانطور که خودش میگوید: هرکس به سمت خودش راهی دارد و کشف آن راه جز با جنونش میسر نمیشود. این نوع تازهای از جنون است که تعریف دایرة المعارفی نمیپذیرد و ندارد.نوشتن یعنی خلق فکر، نویسنده وقتی به قصد فکر کردن بنویسد، فکرهایش را نمی نویسد، او با نوشتن می اندیشد، و این اندیشه از مخازن ذهنی پشت سرش به سراغ او نمی اید، مثل تصمیم ، مثل خیال، بلکه از صفحه سفید پیش رویش بر می خیزد مثل تبخیر، مثل بخار.
پس من هر وقت می خواهم فکر کنم می نویسم و در این معنا نوشتن یعنی یک جور دیگر نوشتن ، و همیشه در « جور دیگر نوشتن» است که اندیشه، دیگر می شود، و برای جور دیگر نوشتن همیشه کلمه ای هست که در جائی منتظر توست و تو در وقت نوشتن به آن می رسی، و یا هم نمی رسی.
مردم ِیک جامعه وقتی کتاب میخوانند، چهرهٔ آن جامعه را عوض میکنند، یعنی به جامعهشان چهره میدهند. یک جامعهٔ بیچهره را میشود در میان مردمی کشف کرد که در اتوبوس، در صف اتوبوس، و در اتاقهای انتظار، و در انتظارهای بیاتاق منتظرند و به هم نگاه میکنند و از نگاه کردن به هم نه چیزی میگیرند و نه چیزی میدهند. جامعهای که گروه منتظرانش به هم نگاه میکنند جامعهٔ بی چهره ای است....