- موجودی: موجود
- مدل: 190957 - 80/0
- وزن: 0.30kg
از خاک تا افلاک و از افلاک تا خاک
نویسنده: ابراهیم صهبا
ناشر: مولف
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 80
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
تمام گلاسه
مجموعه شعر اجتماعی
ابراهیم صهبا فرزند مهدی خان که یکی از مالکین منطقهی مهولات تربت حیدریه بود در سال 1291 خورشیدی در روستای عبدلآباد واقع در فاصلهی 6 کیلومتری مهولات (مهولات در 60 کیلومتری تربت حیدریه قرار دارد) به دنیا آمد.
چند سال بعد همراه خانواده به شهرستان بیرجند رفت. دوران ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در مدرسهی شوکتیهی بیرجند تحصیل کرد. پس از آن به شغل معلمی اشتغال یافت و مدتی بعد به کمک مرحوم امیر شوکت الملک علم برای ادامه تحصیل به تهران رفت.
تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در دارالفنون ادامه داد و سپس وارد دانشکدهی افسری تهران شد و در رشتهی امور مالی به تحصیل پرداخت. با درجهی ستوان دومی از دانشکدهی افسری فارغالتحصیل شد و برای خدمت به تبریز رفت.
سه سال در تبریز و شیراز خدمت کرد و سپس به تهران انتقال یافت و به تدریس در دانشکدهی افسری مشغول شد. بالاخره در سال 1324 در زمان نخست وزیری هژبر به وزارت دارایی منتقل شد و از طرف وزارت دارایی ناظر امور دارایی وزارت جنگ شد و بعد از آن به عنوان بازرس دولت در بانکی در تهران مشغول به کار شد. در سال 1358 خورشیدی پس از سالها خدمت در ارتش، وزارت دارایی و بانک رهنی بازنشسته شد.
صهبا شوخطبع، بذلهگو و شیرین زبان، شاعری بداههسرا در محافل و مجالس ادبی، به شایستگی و بایستگی بیمقدمه شعری میگفت و برای جمع میخواند. ابراهیم صهبا دوستان بسیاری داشت که هر یک برای دیگری شعرهایی سرودهاند و اخوانیات زیادی از قلم او و یا از قلم دوستانش خطاب به او به یادگار مانده است. او عقیده داشت که شاعران باید از خشکی کلام و برودت سخن اجتناب ورزند و دامن ذوق سلیم و اندیشهی لطیف را از دست ندهند و میگفت شاعر باید شاعر زمان خود باشد و نه شاعر گذشته و آینده.
درباره انتخاب شهرت و تخلص شعری خود «صهبا» که با بسیاری از نامهای خاندانهای معروف دیگر مشابهت دارد و حتی گاهی با نام معروف «صبا» که شاعری مشهور و هنرمند ارزندهای را به خاطر میآورد نیز اشتباه میشود. مطایبهای سرودهام که خالی از لطف نمیباشد.
گفت با من ظریفی آزاده
دل به الفاظ خوش صدا داده
که «صبا» هست بهتر از «صهبا»
ز آنکه ترکیب آن بود ساده
گفتمش در نگر به معنی آن
که «صبا» هست «باد» و من «باده»
***
آنهمه قول و قرار دوستان با ما چه شد؟
ادعای دوستی در هر ره و در هرجا چه شد؟
«انتخابات» است و در آن وعده بیجا بسی
آن قسم خوردن بجان خویش و جان ما چه شد؟
در «سیاست» بخت با شاعر نباشد سازگار
لیک آن پیمان سخت و قول پابرجا چه شد؟
حربهء شعر و ادب کند است در پیکار «رأی»
لااقل تأثیر حرف مردم دانا چه شد؟
حاصل صدگونه گفتار و سخنرانی کجاست؟
التماس «رأی» از این بانوی و آن آقا چه شد؟
بود حق«کارگر»بر بندهگر پیشی گرفت
لیک ما را درخور مقدار خود «آرا» چه شد؟
شرم دارم از رخ صاحبدلان و سروران
جمله میپرسند حق حرمت «صهبا» چه شد؟
***
خرم کسی که نخل وجودش ثمر دهد
گنج شباب در ره علم و هنر دهد
بر آن جوان بهار جوانی خجسته باد
گر نونهال دانش او بار و بر دهد
بس نوجوان به زندگی خویش دیدهایم
عمر عزیز در ره فتح و ظفر دهد
گاهی به آسمان رود و گه به قعر آب
مردانه جان به راه نجات بشر دهد...
***
اى وطن، ای که تو میراث نیاکان منى
زادگاه منى و باغ و گلستان منى
دیده برخاک دلاویز تو دارم شب و روز
که در آفاق جهان اختر تابان منى
پدرانم همه در دامن تو رفته به خواب
قبلهگاه من و محبوبِ جوانان منى
خاک و سنگ تو به چشمم همه دُرّ و گوهر است
که امید من و گنجینهی شایان منى
ای بسا خون عزیزان که به راه تو بریخت
شعلهی عشق دلاویز فروزان منى
مهد اندیشه و شعر و ادب و ذوق و هنر
بارگاه خرد و دانش و عرفان منى
سرزمینی که چو «فردوسى طوسى» پرورد
کشور «حافظ» و «سعدىِّ» سخندان منى
«پور سینا» به جهان دادى و «بوریحان» را
مظهر دانش اجداد مسلمان منى
قرنها لطمه ز امواج حوادث دیدى
لیک چون مادر دلسوز، نگهبان منى
نشود لحظهاى از یاد تو غافل دلِ من
که به گیتى سببِ فخرِ فراوان منى
آن که بدخواه تو باشد نفسى زنده مباد
که عزیز من و جان من و جانان منى
توئی اى خاکِ گرامى وطن و میهن من
بهتر از این نتوان گفت که ایران منى