- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 161399 - 108/5
- وزن: 0.50kg
ارغنون مولوی
نویسنده: حسن لاهوتی
ناشر: نامک
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 402
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
درباره جلال الدین محمد بلخی و مثنوی معنوی
...جلالالدين محمد بلخي معروف به مولوي (۶ ربيعالاول ۶۰۴، بلخجماديالثاني ۶۷۲ هجري قمري، قونيه) از مشهورترين شاعران و عارفان فارسيزبان است. نام كامل وي «محمد ابن محمد ابن حسين حسيني خطيبي بكري بلخي» بوده و در دوران حيات به القاب «جلالالدين»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» ناميده ميشدهاست. در قرنهاي بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوي»، «مولانا»، «مولوي رومي» و «ملاي رومي» براي وي به كار رفتهاست و از برخي از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادري وي پارسي بوده است ...
موضوع کتاب حاضر، مباحثی در نقد و تحلیل اشعار مولانا جلال الدّین محمّد بلخی (604 672) است. این کتاب، پژوهشی در سیرت مولانا و جست وجویی در احوال وی است که با نقد برخی از داستان های او در مثنوی همراه است. بررسی احوال این شاعر از نی نامة مولانا آغاز می شود و تا درک معنای عاقل عاشق پیش می رود. در هر مرحله از این پژوهش گوشه هایی از جهان بینی مولانا و دیدگاه او نسبت به دنیای بیرون تحلیل می شود. عنوان بخش های کتاب عبارتند از: بخل کجا، قونیه کجا؛ جلال عارف؛ نی مولانا؛ پادشاه و کنیز؛ داستان ابلهان؛ سخن علی با جهود؛ حدیث عبادت و عاقل عاشق....
بحث بر سر این نیست که مولانا جلالالدین اندیشههای خود را از کدام آیۀ قرآن گرفته است یا از کدام حکیم یونان یا از کدام گوشۀ فرهنگ و ادب ایران و غیر آن؛ بحث بر سر این است که او مکتب مثنوی را بنیاد نهاده است برای پرورشِ جانِ انسان و برکشیدن او سوی آسمان. درست است که مولانا تمثیل و حکایت را در مثنوی بهخدمت میگیرد تا شیوۀ پرواز را بهآدمیان بیاموزد، اما بحث بر سر این نیست که او این تمثیلها و حکایتها را از کجا آورده است؛ بحث بر سر هنریست که او در این حکایتها و مثلها از خود نمایانده است. تلفیق اندیشههای الهی و انسانی با داستانهایی که گاه عامیانه مینماید و خرافی، هنریست ظریف که مولانا در کارِ مثنویِ خود کرده است.
او بیگمان، انسانیست اهلِ خرد؛ استدلال را میپذیرد؛ بیمنطق، سخن نمیگوید و از گفتهاش بوی عقل میتراود. مولوی عارفیست که عقل و دانش را برای پرورشِ جان میخواهد وگرنه از آن بیزار است. از این است که در مثنوی، از جان و عشق و عقل سخن میگوید و میکوشد پیوندهای این سه نیروی یزدانی را بهشیوهای منطقی و عقلی، توضیح دهد. جان اگر با عشق و عقل یار شود، آدمی را از مرتبۀ فرشتگی در میگذراند و بهوالاترین مرتبۀ هستی، بهآنجا میرساند که نیروی شگرف خیال هم نمیتواند هوش را بدانجا کشاند ـ آنجا ورای این جهان، جهانِ جان است ـ جهانِ هستی جاودان است.