ارباب سایه ها ؛ قصه های سرزمین اشباح 11

ارباب سایه ها

نویسنده: دارن شان
مترجم: فرزانه کریمی
ناشر: بنفشه - قدیانی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 230
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1394 - دوره چاپ: 9

مروری بر کتاب

قصه های سرزمین اشباح 11

"تیر به شانه راستم خورد و مرا به پشت روی زمین انداخت. از درد فریاد زدم. به دسته تیر چنگ زدم و آنرا کشیدم. دسته در دستم شکست و از قسمت سر فولادی اش که عمیق در تنم فرورفته بود، جدا شد. برای یک لحظه ، دنیای اطرافم به رنگ سرخ درآمد. فکر کردم دارم جان می دهم. اما بعد مه سرخ محو شد و دوباره خیابان و خانه ها آشکار شدند. بشدت نفس نفس می زدم. صدای قدم هایی را شنیدم که به سمتم می آمد.

نشستم، موج تازه ای از درد به سوی من هجوم آورد. از شدت درد دندان هایم را محکم به هم فشردم. استیو را دیدم که گروه کوچکش را برای کشتن من رهبری می کرد. وقتی افتادم، باتون ها از دستم جدا شده بود. یکی دور و دیگری نزدیک بود دسته تیر را قاپیدم. نوک تیز شده آن می توانست به عنوان خنجر به کار رود با دیدن آن گانن هارست جلوی استیو رفت او به آروی و مورگانجیمز دستور داد: « پراکنده شوید» به سرعت اطاعت کردند.

آن پسر، داریوس، پشت استیو بود. بیمار به نظر می رسید. فکر نمی کنم تا حالا به کسی شلیک کرده بود. با صدایی بی رمق و خشم آلود گفتم: «عقب بمانید!» و اسلحه های رقت بارم را به طرف آنها حرکت دادم."