- موجودی: موجود
- مدل: 197989 - 94/7
- وزن: 0.40kg
ادب قدرت ، ادب عدالت
نویسنده: عبدالکریم سروش
ناشر: صراط
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 390
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1387 _ 1386 - دوره چاپ: 3 _ 1
مروری بر کتاب
سروش؛ نگارندهی کتاب حاضر در عنوان کتاب، واژهی ادب را به کار برده در صورتی که میتوانست اخلاق را به کار برد، وی دلیل این انتخاب را اینگونه بیان نموده است که "من در علم اخلاق کوشیدم پایههای خاصی را بنا نهم و از "خود" آغاز کنم؛ به این معنی که ما یک خود داریم و یک "بیگانه". تمام همت علم اخلاق این است که خود را از بیگانه خالص کند و به قولی بیگانه پیرایی کند". قدرت و عدالت ماحصل مجموعهای سخنرانی است که در این کتاب گردآوری شده است. کتابی که روح نومیالیسم در جایجای آن به چشم میخورد.
ادب صدق و ادب عدل که نخستین فصل کتاب را تشکیل میدهد، نکتههایی است که سروش سخت دلبستهی آن است، وی در بخشی از متن اشاره میکند که: ادب صدق و ادب عدل برهم منطبقاند، آدابی که ما برای کشف صدق به کار میبریم درست همان آدابی است که برای اجرای عدالت به کار میگیریم". "اندر باب اسکان عدالت" فصل دوم کتاب است، مراد نگارنده از طرح این بحث تشریح علاقهمندی انسان به عدالت است.
فصل سوم که نتیجهی فصل قبل است به دفاع ا زکار روشنفکران دینی و پاسخ به این نقد که روشنفکری دینی ابزار دست عدهای قرار گرفته و مقاصد آنان را پی میگیرد، اختصاص دارد. نگارنده در فصلهای چهارم و پنجم کتاب "لزوم داشتن تئوری برای اصلاحات" و "استبداد نظری و استبداد سیاسی" را آورده و در ادامه نیز طی پنج فصل نسبت دین و اخلاق و آزادی را با قدرت سیاسی بررسی کرده است. "نقد اخلاقی قدرت" که از نظر نگارنده مهمتر از همه است، در واقع ماحصل و کانون پروژهی اخلاق وی است. در "دو نزاع در تاریخ معاصر ایران" و "آیا سیاست ما عین دیانت ما است؟" نیز به نزاع میان سنت، مدرنیته و نزاع میان استبداد و ضد استبداد و تشریح ارتباط سیاست و دیانت پرداخته شده است.
در «ادب قدرت، ادب عدالت»، بازیگران بزرگ همچنان قدرت و عدالتند که دیری است به میهمانی ذهن من آمدهاند و دمی از پرسیدن و چالش کردن باز نمیایستند. پارهای از پاسخهای من به آن پرسشگران پرشور، درونمایهی این دفتر را آفریده است. بهویژه پیوند میان «ادب صدق و ادب عدل» از نکتههای عزیزی است که من سخت دلبستهی آنم و گمان میکنم ما را در کشف معنای عدل و در تحقق مفاد آن کمک بسیار تواند کرد. در پرتو این پیوند است که میتوان دروغگویی را عملی ظالمانه خواند و رواج آن را نه فقط حاجب حقیقت، که نشانهی غیبت عدالت هم دانست.
سخن گفتن از عدالت به قهر منطقی، سخن گفتن از استبداد و آزادی را هم ایجاب میکند و لذا فلسفهی حضور این مفاهیم در این دفتر نیز آشکار میشود. امّا مهمتر از همه، «نقد اخلاقی قدرت» است که به تمام قامت در این دفتر حاضر است. سؤال این است چرا ما استبداد را نکوهش میکنیم و آزادی را ستایش میکنیم؟ آیا آن نکوهش و این ستایش، اخلاقیاند یا به موازین دیگر راجع میشوند؟
پاسخ این کتاب آن است که بلی، آزادی اخلاقاً بهتر از استبداد است و اگر چنین برتری اخلاقیای در کار نباشد، آزادیخواهی ما پایهای استوار نخواهد داشت. چنین است که اخلاق ـ که تجسم تامّ عدالت است ـ نهتنها بر رفتار فردی، بل بر سیاست و دیانت حکم میراند و آنها را رهبری میکند.