- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 160728 - 116/1
- وزن: 0.30kg
ادای دین به فروغ فرخ زاد
نویسنده: جلال خسرو شاهی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 145
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
قصه فروغ
نگارنده در این کتاب، خاطراتی از زندگی فروغ فرخزاد را بازگو میکند .وی در این خاطرات از حالات و روحیات فروغ سخن میگوید و طی آن سرودههایی از این شاعر فراهم میآورد .
من در این یادداشت ها، از زیر طاق سالیان گذشته، گذر کرده ام و از دوستان مرده ام که به همراه قسمتی از عمر و جوانی ام خاک شده اند ، یاد کرده ام.نه شعر شناسم و نه ادعای نقد و تفسیر شعر دارم و نه حال و حوصله چنین کارهایی را. بنابراین اگر از شاعری یا شعری ستایش کرده ام، صرفاً سخنی از دل برآمده بوده است.
چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد
می خرامد شب میان شهر خواب آلود
خانه ها با روشنائی های رؤیایی
یک به یک درگیر و دار بوسه بدرود
ناودان ها ناله ها سر داده در ظلمت
در خروش از ضربه های دلکش باران
می خزد بر سنگفرش کوچه های دور
نور محوی از پی فانوس شبگردان
دست زیبائی دری را می گشاید نرم
می دود در کوچه برق چشم تبداری
کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهروی از پشت دیواری
باد از ره می رسد عریان و عطر آلود
خیس، باران می کشد تن بر تن دهلیز
در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان
ناله های شوقشان لرزان و وهم انگیز
چشم ها در ظلمت شب خیره بر راهست
جوی می نالد که «آیا کیست دلدارش؟»
شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر
«ای دریغا … در کنارش نیست دلدارش»
کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهروی از پشت دیوار
می خزد در آسمان خاطری غمگین
نرم نرمک ابر دودآلود پنداری
بر که می خندد فسون چشمش ای افسوس؟
وز کدامین لب لبانش بوسه می جوید؟
پنجه اش در حلقه موی که می لغزد؟
با که در خلوت بمستی قصه می گوید؟
تیرگی ها را بدنبال چه می کاوم؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟
نه … دگر هرگز نمی آید بدیدارم
پیکری گم می شود در ظلمت دهلیز
باد در را با صدائی خشک می بندد
مرده ای گوئی درون حفره گوری
بر امیدی سست و بی بنیاد می خندد