- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 113461 - 13/5
- وزن: 0.40kg
آگاهی
نویسنده: محمدجعفر مصفا
ناشر: پریشان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 280
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 3
مروری بر کتاب
مولف در این کتاب کوشیده است تا ماهیت و نحوه عملکرد مفهوم ((خود)) را روشن سازد تا مخاطبان از این طریق بتوانند یک رابطه دقیق، روشن و صحیح با ((خود)) برقرار کرده و در صورت لزوم در جهت تغییر یا اصلاح مسائل ناشی از آن گام بردارند .
قسمت عمده مطالب این کتاب در قالب سوال و جواب تدوین شده است . هزاران سال است که انسان اسیر مسأله ای است بهنام «خود». هرچند وقت یکبار پیامبران یا متفکرینی سعی کرده اند با حرکت های انقلابی ریشهی «خود» را از بیخ برکنند؛ ولی واقعیت این است که نشده است.
شاید یکی از علل ناتوانی انسان در جریان مبارزه با “خود“ این است که هنوز به روشنی و مشخصاً ماهیت آن و چگونگی تشکیل و نحوهی عملکرد آن را نشناخته است و بدیهی است تا جنس و ماهیت مسأله مشخص و روشن نباشد انسان نمی تواند یک رابطهی روشن، دقیق و صحیح با آن برقرار کند؛ زیرا نمی داند مسأله ای را که می خواهد حل کند، یا حتی بشناسد چیست.
“خود“ برای انسان همیشه یک پدیدهی مبهم، موهوم و نامشخص بوده است. بررسی این موضوع که “خود“ چیست، به چه علت و با چه مکانیسمی تشکیل شده است اولاً ماهیت آن را روشن می کند؛ ثانیاً به دلیل روشن بودن ماهیت آن انسان می تواند یک برخورد و رابطهی صحیح با آن داشته باشد.
پس مشخصاً ببینیم “خود“ چیست و چگونه تشکیل شده است. قبل از هر چیز، و به عنوان یک اصل باید بهاین موضوع توجه داشته باشیم که “خود“ یک پدیدهی عَرَضی است، نه فطری. ما چیزی را میتوانیم از بین ببریم که بر ما عارض شده است. اگر “خود“ یک پدیدهی فطری بود تلاش برای تغییر یا از بین بردن آن غیرممکن و بی معنا بود.
پس ما با یک پدیدهی عرضی مواجهیم و چیزی که بر انسان عارض شده است محققاً برای عارض شدن آن شرایط، علل و روابط خاصی وجود داشته است. بنابراین موضوع بررسی ما شرایط و عواملی است که در تحمیل و تشکیل آن عارضه بر انسان مؤثر بوده اند....
میدانید مسأله چیست؟! در جریان یک مبارزهی تاریخی هزاران هزار ساله براساس علایم و سمبل های نمایشی، ذهن ـ به ویژه حرکت های زیرکانهی آن ـ از ارج، حساسیت و اهمیت فوق العاده ای برخوردار شده است. حال اگر ذهن بخواهد قضایا را به یک شکل دقیق و علت و معلولی پیگیری کند ناگزیر به جایی می رسد که باید در ارزش، زیرکی و کارایی خودش ـ که حساس ترین عضو ارگانیسم و مهمترین ابزار انطباقی آن است ـ تردید کند.
چه به این دلیل ذهن با یک عمد نیمه آگاه میل دارد از درک این حقیقت پرهیز کند که آن “خود“ی که از دست آن به ستوه آمده و ظاهراً در تلاش وانهادن آن است، ساختهی پر ارجترین و حساس ترین ابزار انطباقی ارگانیسم است! ذهن هنگامی که “خود“ را از بُعد یک شیوهی زیرکانه انطباقی و فریب آمیز نگاه می کند، وجود آنرا خوش آمد می گوید، آن را ارج می نهد و سخت به آن میچسبد.
ولی وقتی میبیند که اسیر صدها رنج و دلهره و ملالت است، میخواهد “خود“ را از دست بنهد. اما به روشنی نمی داند که این “خودِ“ کریه و پر رنج و پر هراس همان “خودِ“ پر ارج، عزیز و نگاه داشتنی است....